Emadaldin_Jabori

اندیشه ی دینی .. از تئوری تا واقعیت

وقتی که جنبش اصلاحات دینی به رهبری جمال الدین افغانی (1838-1897)، و شاگرد او شیخ محمد عبده (1849-1905)، آغاز گشت، همه بر این باور بودند که اسلام قادر به رسیدن به مرحله پیشرفت های علمی اروپا می باشد و مسلمانان تواناییِ ایجاد یک تمدن مدرن همانند گذشته، بعد از تاثیر پذیرفتن از علوم یونانی و ایرانی و هندی، را خواهند داشت.

پاسخ افغانی به مورخ فرانسوی ارنست رنان (1864-1922)، در مورد اختلاف تاثیر اعراب مسلمان با مسلمانان غیر عرب در قدرت و ضعف دولت اسلامی بر این مفهوم استوار بود.

ریشه های این “بیداری” به زمان شیخ الازهر حسن عطار (1776-1835) در زمان تدریس عربی به دانشمندان فرانسوی همراه با هجوم ناپلئون بناپارت (1769-1821) به مصر در سال 1798 بر می گردد. بطوریکه متوجه شکاف گسترده ای در مفاهیم علمی و ایده های عقلی گردید. بویژه تجربه گشت و گذار زیاد وی در کشورهای عربی باعث شد تا به میزان عقب ماندگی اعراب نسبت به اروپایی ها آگاه گردد و جمله معروف خود را بیان نمود که “سرزمینهای ما باید تغییر یابند و تمام علم و دانش در آن سرزمینها باید تجدید گردند”.

این درخواست از محمد علی (1805-1848) که در ساخت و تحکیم دولت مدرن مصر و ارسال مأموریت های علمی به اروپا نقشی عمده داشت، دور از انتظار نبود. شیخ عطار، شاگرد خود رفاعه الطهطاوی (1801-1873) را به عنوان امامِ اولین هیئت اعزامی مصر به فرانسه در سالهای (1826-1831)، نامزد کرد. اما الطهطاوی تنها به رعایت وظایف دینی محدود نشد، بلکه زبان فرانسه را بدقت فرا گرفت و تاریخ را مطالعه نمود و از  بقیه دانش ها و اندیشه های مدرن آگاه گشت. (احتمالا عطار، شاگرد خود را به این مساله سفارش کرده بود). به محض پایان یافتن ماموریت هیئت، به عنوان مترجم منصوب شد و چندین کتاب را ترجمه وتالیف نمود از جمله کتابِ: “المرشد الأمين للبنات والبنين”. علیرغم فعالیتهایش در ترجمه، آموزش و مطبوعات، اما دیدگاه وی در مورد قدرت سیاسی، همچنان در چارچوب تفکر اسلام سنتی باقی ماند.

دوره ی طهطاوی، مرحله ای مستقل از نظر سیاسی و اجتماعی در مقابل اروپا به شمار می رفت. اما دوران افغانی و عبده با مرحله طهطاوی تفاوت داشت. چرا که در این زمان اروپا از جاه طلبی های استعماری خود پرده برداشت و فرانسه، خاک تونس را در سال 1881 اشغال کرد و همچنین بریتانیا در سال 1882، مصر را اشغال نمود. این مسائل باعث گشت تا افغانی بر خطرات استعمار اروپایی بیشتر تمرکز کند و از سوی دیگر به درک اسلام صحیح و  ضرورت وحدت اسلامی دعوت کند.

فعالیت سیاسی و مؤثر افغانی به ویژه در طول اقامت خود در مصر مابین سالهای (1871-1879)، منجر به اختلافش با خدیو توفیق (1892-1922) گشت که خدیو توفیق، تحت فشار سرکنسول بریتانیا، دستور داد وی را به هند تبعید کنند. اما تعالیم و ایده های نوآورانه، انقلابی و اصلاح طلب وی، در انقلابِ احمد عرابی(1841-1911) در سال 1882 بر علیه خدیو توفیق که اجازه اشغال مصر توسط بریتانیا را داده بود، آشکار گردید. با این حال شکست این انقلاب و تبعید شیخ عبده به لبنان، تا حد زیادی تاثیر در بُعد سیاسی روند اصلاحات دینی گذاشت تا جایی که عبده به طور کامل آنرا از آموزه های اصلاحی خود به عنوان شرط بازگشتش به مصر در سال 1888، حذف نمود.

اگر چه شاگرد عبده، شیخ رشید رضا (1865-1935) با استادش مخالفت ورزید و به ایجاد یک کشور عربی بدون ارتباط با ترک ها دعوت کرد و خاندان آل سعود را بر خاندان هاشمی ترجیح داد، اما اوضاع سیاسی پس از جنگ جهانی اول (1914-1918)، به طور کامل، پایه هایش متزلزل گشت و استعمارهای انگلیسی و فرانسوی بر اکثر کشورهای عربی چیره گشتند.

 

جنبش اخوان المسلمین:

جنبش اخوان المسلمین در سال 1928، در اسماعیلیه توسط موسس آن حسن البنا (1906-1949) ظهور پیدا کرد. این جنبش فریاد برآورد که سرمایه داری و کمونیسم به اسلام و مسلمانان سودی نمی رسانند و تنها راه حل، اسلام است و در مسیر رفاعه الطهطاوی و محمد عبده در اهمیت آموزش زنان به منظور ایفای نقش در ساخت جامعه، قدم گذاشت و بر این اساس انجمن خواهران مسلمان را تاسیس کرد. از آنجا که در چارچوب فعالیت های سیاسی، اختلاف ها و درگیری ها اجتناب ناپذیر است، لذا افرادی از اخوان، اقدام به ترورِ نخست وزیر نحاس در سال 1949 نمودند که این اقدام منجر به ترور حسن البنا به دست پلیس مخفی شاه فاروق (1936-1952) گردید.

ضربه دوم بر اخوان، بعد از شکستِ سوء قصد به جان رئیس جمهور جمال عبدالناصر (1956-1970) در حاثه منشیه در سال 1954 وارد آمد که در آن، دولت به پایگاهها و مقرهای جنبش هجوم آورد. پس از محکومیت دیگر اخوان در سال 1966 به تلاش برای براندازی نظام، تعدادی از رهبران آن و در راس آنها متفکر اسلامی سید قطب، اعدام شدند.

تئوری حکومت اسلامی و استقرار شریعت که برخورد با رژیم های سکولار را واجب می داند، از طریق آثار متفکر پاکستانی سید ابوالعلاء مودودی (1903-1970)، سید قطب را تحت تاثیر قرار داد. بخشی از این تئوری که در قالب برخورد با رژیم های سکولار بیان شده است، از مهاجرتِ پیامبر از مکه به مدینه و مبارزه اش با قریش بعنوان اصل و روشی آشکار برای جهاد علیه رژیم های کافر، از جمله جهان غرب، صحبت کرده است. هر چند مجازات اعدام بر علیه مودودی صادر شد اما فشار برخی از کشورهای عربی و به ویژه خلیجی بر دولت ایوب خان (1958-1969)، باعث تخفیف اعدام وی به زندان گشت.

حملات و یا ضرب های وارد شده بر جنبش اخوان المسلمین، آنها را  به اعمال فعالیتهای مخفی برای مدتی طولانی، مجبور نمود. اگر چه اندیشه و اصل جنبش در بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی،  تحت نام های مختلف منشعب گشت اما فعالیت اخوان المسلمین هیچگاه متوقف نگردید بلکه از درون آن برخی جنبش های رادیکال و افراطی مانند “جهاد اسلامی” بیرون آمدند. جهاد اسلامی در سال 1981، رئیس جمهور انور سادات را، بوسیله گروه مربوط به ستوان یکم خالد اسلامبولی (1958-1982)، ترور نمود. اسلامبولی در بازجویی هایش بیان نمود که: سادات حاکمیت قانون اسلامی را اجرا نمی کند و با یهودیان صلح کرده است.

اگر چه جنبش اخوان المسلمین در مصر به لحاظ سیاسی برای چندین دهه، ممنوع بود اما پیوستنش به قطار انقلاب مردم مصر در 25-1-2011، آنرا قادر ساخت تا بعد از پیروزی در انتخابات پارلمانی در ژانویه 2012 و انتخابات ریاست جمهوری در ژوئن 2012، هدایت رهبری سیاسی را بدست گیرد. صرف نظر از دلایل عمومی یا پنهانی که کمک نمود تا جنبش اخوان المسلمین، حکومت مصر را در دست بگیرد، در هر حال بیشتر از یک سال از حکومتش نگذشت که مجداد آنرا از قدرت عزل و جنبش را غیرقانونی اعلام کردند. با این کار، این جبش دوباره به دوران دهلیزهای روابط مخفی و پنهان کاری بازگشت. در واقع نظریه ای که در ذات جنبش اخوان المسلمین بود با واقعیتِ غیردوستدارِ اسلامی کردن و یا اخوانی کردن نهادهای دولتی بر اساس رویکرد و فکر اخوان المسلمین، مواجه گشت. رهبران کهنه کار و باتجربه اخوان المسلمین بجای تصحیح مسیر، آن را به سمتِ تشدید و مقابله با نهادهای دولت کشاندند. این، بر ادامه نظریه سید قطب چه از لحاظ فکری و چه از لحاظ عملی تایید می کند. همان طور که سید قطب نیز با رسیدن به چوبه دار، به پایان رسید، رهبران اخوان المسلمین نیز با تحمیل گذشته ی خود بر واقعیت فعالیتهای خود، آینده جنبش خود را به دار آویختند.

 

جمهوری اسلامی خمینی:

اگر چه روح الله مصطفی خمینی (1320-1409 ق / 1902-1989 م)، برنامه ریزی مخفی برای انجام یک انقلاب مردمی انجام نداد و حزبی را برای چیرگی بر انقلاب، تاسیس و یا رهبری نکرد و همیشه نظر او این بود که: “ما سلطنت مشروطه می خواهیم”. با این حال این مانع نمی شود که وی را به عنوان مخالف سیاسی برجسته محمد رضا شاه پهلوی (1941-1980) قلمداد کنیم که سالها تبعید را تحمل کرد تا در برابر شاه مستبد تسلیم نشود. از این رو می توان گفت که رسیدن خمینی به قدرت در اصل همانند رسیدن بلشویک ها به قدرت در روسیه بر علیه حکومت تزاری می باشد. چرا که در هر دو، در ابتدا ملت ها قیام ها را راه انداختند و سپس مخالفان آنرا بدست گرفتند. شاه ایران با اجازه دادن به  ارگان های سرکوبگرش به کشتار معترضان در انظار عمومی، اشتباه آشکاری را مرتکب شد. جمعیت خشمگین به نیروهای دولتی هجوم آوردند و مردم، انقلاب خود را اعلام کردند و این خمینی بود که بیش از تمام شخصیت های ایرانی مخالف، واجد شرایط رهبری جمعیت انقلابی بود.

از میان افکار و ایده های جدید که خمینی به ارمغان آورد  نظریه “ولایت فقیه” بود که به او و جانشینانش اجازه می دهد تا زمان ظهور امام مهدی که 1180 سال مخفی شده و یک روز قبل از آخرین روز، ظاهر می شود، حکومت کنند. اما حوزه علمیه در نجف این نظریه را رد کرده است چرا که آن را در تضاد با شریعت عرب شیعه می داند. خمینی همچنین بر این باور است که کار انسان نباید به انجام مراسم مذهبی و عبادت و موعظه محدود شود بلکه باید به مشارکت فعال در فرایند و زندگی سیاسی و بدست گرفتن مناصب دولتی در نظام اسلامی روی بیارود.  

خمینی در روند “صدور انقلاب” بر جامعه شیعیان در کشورهای عربی تمرکز کرد. بطوریکه باعث ایجاد شکاف در بافت اجتماعی و روابط ملی بین شیعه و سنی در آن کشورها گردید. در اینجا اختلاف، به ایمان و اصول آن محدود نمی شود، بلکه به روشهای سیاسی و وضعیتی که مورد تغییر است، مربوط است. این مساله باعث شده که قانون اساسی ایران به صراحت اعلام کرده است که رئیس دولت باید شیعه اثنی عشری باشد. این بدان معنی است که شیعیان اسماعیلی و زیدی و همچنین اهل سنت، اجازه اشغال منصب ریاست جمهوری را ندارند هر چند که در میهن پرستی خود، صادق و خالص باشند.

خمینی، از آمریکا با نام “شیطان بزرگ ” و از کشورهای جهان غرب با عبارت ” کشورهای استکبار جهانی” نام می برد. با این حال درگیری ها و جنگهایش، به جای غربی ها بر ضد اعراب و مسلمانان بودند. از جمله آنها جنگ هشت ساله (1980-1988) علیه عراق، حوادث زائران ایرانی در کشور سعودیه در سال های 1986 و 1987، ادامه اشغال جزایر امارات متحده عربی “طنب بزرگ و طنب کوچک و ابوموسی” و تنش با کشورهای عربی از جمله مصر که بر نظام خمینی سایه افکنده بودند، می باشند. اما در مورد موضوع حمایت خمینی از سازمان آزادیبخش فلسطین، باید توجه کرد که مساله فلسطین برای ایران، به مساله ای جهت فریب دیگران تبدیل شده است. امروز ما می بینیم که چگونه حاکمان تهران برای یک دوره خاص از جنبش اسلامی حماس حمایت کردند، در حالی که شبه نظامیان صفوی ایرانی مشغول کشتن و آواره کردن فلسطینیان در عراق هستند.

به طور عموم زمانی که خمینی درگذشت، ایده های “شیطان بزرگ” و “کشورهای استکبار جهانی” و برخی از مفاهیم مربوط به مناسک حج نیز از بین رفتند. همکاری مخفی بین امریکا و ایران در اشغال افغانستان و عراق توسط برخی از ارکان نظام مثل هاشمی رفسنجانی و محمد ابطحی آشکار گشت.

 

سازمان القاعده:

وقتی اتحاد شوروی در سال 1979، خاک افغانستان را مورد هجوم قرار داد، با مقاومت جنبش های اسلامی و داوطلبان مسلمان عرب مواجه گشت. مجاهدین حمایت زیادی در قالب سلاح های آمریکایی و پول سعودیه ای و  همکاری اطلاعاتی پاکستانی دریافت می کردند. در طول ده سال مبارزه، به ویژه در نیمه دوم آن، نام اسامه بن لادن (1957-2011)  بعنوان رهبر جهادی عربی برجسته گشت. اردوگاه های آموزشی را تاسیس کرد و در چندین عملیات که مهمترین آنها “نبرد پکتیا”بود، شرکت جست. پس از شکست نیروهای شوروی، بن لادن بدون شرکت در درگیری بین مجاهدین دیروز و دشمنان امروز و علیرغم میانجیگری بین آنها، به میهن سعودی خود بازگشت.

در جنگ دوم خلیج عربی در سال 1991، بن لادن، موضع کشورش در گشایش مرزها و استقبال از نیروهای ایالات متحده برای حمله به عراق را رد کرد. او به پاکستان رفت و پس از آن به افغانستان و چند ماه بعد به سودان که جنبش اسلامی در آن در اوج بود، پرواز کرد. در آنجا، آمادگی خود را برای کمک به دولت اعلام کرد و پروژه های زیربنائی احداث نمود. هنگامی که گروهش با سازمان جهاد به رهبری ایمن الظواهری (1951 -) ادغام شد، “القاعده” را بنیان گذاشتند که این سازمان به یک سازمان جهادی اسلامی جهانی تبدیل گردید. بطوریکه در حال حاضر ، شبکه ها و پایگاههای آنها و حامیانشان در چندین کشور عرب و مسلمان و غربی موجود می باشند.

در طول دهه نهم از قرن بیستم، القاعده مجموعه ای از عملیات را  انجام داد. در سال 1993 به مرکز تجارت جهانی در نیویورک و در سال 1996 به پایگاه های آمریکایی در ریاض و در سال 1995 به پایگاههای امریکایی در ظهران(سعوديه) هجوم برد. همچنین گردشگری در مصر را هدف قرار داد که بارزترین آنها عملیات اقصر در سال 1997 می باشد. بمب گذاری در سفارتخانه های ایالات متحده در تانزانیا و کنیا در سال 1998 از دیگر عملیات القاعده می باشند. تحت فشار ایالات متحده در سال 1996، اسامه بن لادن از سودان به افغانستان رفت، در زمانی که طالبان بسیاری از کشور را در دست گرفتند و یک رژیم سفت و سخت اسلامی برپا کرده بودند.

بنظر می رسد که اتحاد میان القاعده و طالبان همانطور که به طور سنتی شناخته شده است، بر اساس منافع و سود متقابل نبود. چونکه پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، زمانی که القاعده به ایالات متحده هجوم آورد و چند نقطه در نیویورک و واشنگتن را با هواپیماهای غیر نظامی ربوده شده، هدف قرار داد، دولت آمریکا از دولت طالبان خواست تا رهبران القاعده و در راس آنها اسامه بن لادن را به منظور محاکمه تحویل دهد. با این حال، دانشمندان طالبان گفتند: ما یک مسلمان را به تحویل نمی دهیم اما اگر بن لادن خودش بخواهد، می تواند خود را تسلیم کند.سپس دولت طالبان گفت: اثری از اسامه بن لادن نیست. بهر حال این تعهد اسلامی اش، باعث برچیده شدن حکومتش بدست نیروهای آمریکایی گردید هنگامی که در ماه اکتبر / اکتبر 2001 خاک افعانستان را تصرف کردند.

 

سیستانی و اشغال امریکایی:

پس از ورود نیروهای آمریکایی اشغالگر به بغداد در 2003/04/09، موضع مرجع عالی شیعیان در عراق علی سیستانی (1930 – )  به جهاد مسالمت آمیز و تاخیر جهاد مسلحانه محدود شده بود. او معتقد است که حضور سربازان آمریکایی ” اگر نیازی به آنها وجود داشته باشد، پس فعالیت آنها تحت نظارت سازمان ملل متحد خواهد بود و نیروهای اشغالگر به حساب نمی آیند”. با وجود تمام جنایات نیروهای اشغالگر آمریکا چه در “زندان ابوغریب” در اوایل سال 2004، و یا استفاده از بمب های خوشه ای ممنوع در سطح بین المللی ( فسفر سفید در جنگ دوم فلوجه اکتبر / نوامبر 2004) و بسیاری دیگر از جنایات شنیع و غیر انسانی، اما سیستانی موضع خود در مورد جهاد صلح آمیز را تغییر نداد.

حتی هنگامی که مقاومت قهرمان عراقی، در بیش از پنج سال رویارویی شدید روزانه در برابر نیروهای اشغالگر آمریکایی، توانایی خود را ثابت نمود و  پیروزی آنها و شکست اشغالگر در ترسیم جدول زمانی رسمی برای خروج آنها از عراق، متجلی گشت. با این حال در تاریخ 24/5/2008، مراجع نجف، گزارش خبرگزاری ها در مورد صدور فتوایی از آیت الله سیستانی در رابطه با جهاد مسلحانه برای بیرون راندن نیروهای خارجی از عراق را رد کردند.

وزیر دفاع سابق آمریکا، دونالد رامسفلد (2001-2006) در خاطرات خود “معلوم و مجهول” اشاره کرد که وی با سیستانی ملاقات نمود و دولت ایالات متحده، 200 میلیون دلار به عنوان هدیه ی سقوط عراق و صدور فتوایی برای تحریم کشتار آمریکائیها، تقدیم وی کرد. وی تاکید کرد که رابطه اش با سیستانی قدیمی است و به سال  1987 برمی گردد. وی اضافه می کند که مشاوره با سیستانی در مورد آماده سازی نیروهای اشغالگر برای راه اندازی حمله به عراق اجتناب ناپذیر بود تا با ضررهای سنگین در میان نیروهای اشغالگر مواجه نشویم. از طریق نماینده اش در کویت، جواد مهری با وی تماس گرفته شد. رامسفلد به سرعت حرفهای خود را پس گرفت و صحبتهایش در مورد سیستانی حذف گردیدند.

 این مساله، نتیجه گیری ذهنی و منطقی از واقعیتِ نرم بودن موضع سیستانی نسبت به اشغال آمریکا و جوانب تحویل قدرت به فرقه شیعه ی ساخته شده بوسیله ایران را از بین نمی برد. بازدید محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران از بغداد در تاریخ 2008/03/03، تحت حفاظت آمریکایی، نشان دهنده ی تسلط فرقه مذکور بر زمام امور است. این واقعیتی است که از آن زمان به بعد رخ داده است و سیستانی در مورد آنچه در عراق اتفاق افتاده و اتفاق می افتد از قبیل قتل های فرقه ای، از دست دادن امنیت،  تاخیر در همه زمینه ها و فساد مالی و اداری که عراق را به پایین ترین سطح در جهان رسانده است، هنوز هم در سکوت بسر می برد.

پل برمر (2003-2004) حاکم آمریکایی عراق در کتاب خود “یک سال را در عراق گذراندم” در مورد رابطه اش با سیستانی و نقش اساسی وی در تسهیل اشغال، می گوید : “بلافاصله پس از آزادی، سیستانی توسط کانال های خصوصی به ما ابلاغ کرد که با هیچ کدام از اعضای ائتلاف دیدار نخواهد کرد به همین خاطر بنده، درخواست برگزاری جلسه شخصی با وی نداشته ام.” لی هیوم متخصص مسائل عرب گفت: که “سیستانی نمی تواند بپذیرد که آشکارا نشان دهد که وی با نیروهای اشغالگر همکاری می کند اما او با ما  همکاری خواهد کرد و ما در همان اهداف با او مشترک هستیم”. تحلیل هیوم واقعیت دارد. وی می گوید که سیستانی یک روز فرستاده ای نزد من فرستاد که می گوید: عدم دیدارش با ما در نتیجه دشمنی نیست بلکه به این دلیل که او معتقد است، این وضعیت برای رسیدن به اهداف مشترکمان می تواند مفید تر باشد و او در صورت همکاری آشکار با مقامات ائتلاف، اعتبار خود در میان برخی یارانش را از دست خواهد داد همانطور که برخی شیعیان سکولار شیعه و سنی مرتکب آن شدند. برمر در خاطرات خود تاکید کرد که رسانه های عربی و خارجی از نبود رابطه بین ما و سیستانی صحبت کردند اما در واقع من از طریق واسطه ها در مورد مسائل سرنوشت ساز در تماس مستمر با وی بودم.

اما اگر سیستانی، مقاومت مسلحانه را نپذیرفت و حتی جهاد دفاعی در برابر جنایات وحشیانه اشغالگران را رد کرد و خون سربازان اشغالگر را حفظ کرد، برخی مراجع عربی عراق نسبت به مقاومت اشغالگر فتوا دادند، محمود الصرخی (1964) به عنوان مثال، یکی از آنها می باشد. وی در اولین نبرد فلوجه در ماه ژوئن سال 2004، بیانیه شماره 13 تحت عنوان “فلوجه برکت و مقاومت” را صادر کرد و در بیانیه شماره 20 خود، به شرح زیر بیان می کند:

“اجازه ندهید همانطور که فرعون، قوم خود را سبک انگاشت و از وی دنباله روی کردند، شما را نیز به خواری گیرند. تاریخ و حوادث را مطالعه کنید، با آنها صحبت کنید و برای دیگران روایت کنید و آنها را محاکمه کنید و سئوال کنید و سئوال خود را تکرار کنید که چگونه “اشغال = آزادی”؟ است  و چگونه “رسوایی و جنایت در زندان ابوغریب و زندان های عراق = آزادی و دموکراسی”؟ می باشد و چگونه “هشدار وزیر جنگ و اشغال و بقیه مقامات در مورد تشکیل دولت و پرونده ی امنیتی در عراق = امریکا دخالت نکند”؟ می باشد، رسیدگی کنید، گذشت نکنید، از کسانی که می گویند که اشغالگران دخالت نمی کنند، انتقاد کنید.”

 

نتیجه گیری:

از هدفی که جنبش اصلاحات و نوگرایی دینی نزد طهطاوی و افغانی و محمد عبده و دیگران، دنبال می کرد تا آنچه که احزاب اسلامی و جنبش های اسلامی از جنبش اخوان المسلمین و القاعده و اندیشه های خمینی و سیستانی تبلیغ می کردند می توانیم نتیجه بگیریم که  اندیشه ها ی دینی، واقعیت های اجتماعی در زندگی را به شکل درست بهبود نمی بخشند. زیرا که سازمان های اسلامی دارای اهداف سیاسی آمیخته با دین هستند  و تفاوت بزرگی بین استفاده از آموزه های دینی شخصی  و تطبیق اندیشه سیاسی مذهبی وجود دارد. اولی به  آزادی فردی در رعایت یا ترک آن مربوط است اما دومی روشی است مربوط به یک گروه خاص که می خواهد آنرا بر واقعیت  تحمیل کند.

بدون کمترین شک، همانا کشورهای عربی امروزه، مرحله اسلام سیاسی را سپری می کنند. از آنجا که هر عصر سیاسی، ویژگی دارد که با آن متمایز می شود، جنبش ناسیونالیسم عرب در قرن بیستم با احساس و جریان توده های انقلابی متمایز بود که در اتحاد عربی میان مصر، سوریه و عراق به اوج رسید. مزیت اسلامهای سیاسی نیز، بهره برداری از دین به منظور تحریک احساس مسلمانان برای به دست آوردن قدرت است. زمانی که این احزاب دینی به قدرت می رسند اعمالی خلاف دین و اخلاق و انسانیت مرتکب می شوند. مسلم است که احزاب مذهبی در عراق تا کنون بدترین تصویر را بُروز داده اند. از یک طرف با اشغالگران آمریکایی صلیبی برای رسیدن به قدرت ائتلاف کردند و از سوی دیگر روش های فرقه ای را گسترش دادند که شکاف های اجتماعی را افزایش دادند. این غیر از صحبت کردن در مورد جرم و جنایت، فساد و نابودی ثروت کشور و سرقت منابع ملت توسط این احزاب می باشد. از جمله این احزاب، حزب الدعوه اسلامی، مجلس اعلای اسلامی، حزب اسلامی عراق می باشند.  همچنین در ارتباط با شبه نظامیان فرقه ای و جنایات شنیع آنها در کشتار و مهاجرت اجباری، می توان از سازمان بدر، ارتش المهدی، عصائب اهل الحق و حزب الله عراق نام برد.

این تضاد بین احزاب و جنبش های اسلامی، تناقض موجود در ایده ها و مواضع آنها را نشان می دهد. احزاب مذهبی که ما در عراق به آنها اشاره کردیم با مهاجم اشغالگر آمریکایی بر علیه مردم هم کیش و هم دین خود، ائتلاف کردند. علاوه بر آنها می توان به تناقض موجود در بیانات سیستانی با آموزه های به حق دین در جهاد بر ضد اشغالگر و مهاجم نام برد. اگر طالبان و القاعده در برابر تجاوز آمریکا به کشورهای اسلامی ایستاده اند، اخوان المسلمین در جهان عرب با سیاست آمریکا موافق هستند.

این تناقضات حتی در پیروان یک روش نیز وجود دارند، همانطور که در حزب الله در لبنان، و مجلس اعلی و حزب الدعوه در عراق وجود دارد. اگر چه همه این احزاب فرقه ای بر آئین ایرانی صفوی هستند، می بینیم که اولی موضعی بر ضد ایالات متحده امريكا دارد در حالی که دو حزب دیگر با اشغالگر آمریکایی متحد هستند. تضاد و تناقض در سیاست خود ایران بیشتر متجلی می شود. دشمنی با آمریکا که از آن با عنوان “شیطان بزرگ” یاد می شد در زمان حکومت خمینی به همکاری با شیطان بر ضد کشورهای عربی و اسلامی در عصر خامنه ای تبدیل می گردد.

به طور خلاصه  این دوران، شوک برای هر مسلمان عاقل است. این دورانِ “همه کسانی است که به دنبال امرار معاش از دکان اسلام هستند” همان طور که نزار قبانی (1923-1998) در شعرش، ” بازجویی” بیان نمود. از این رو می توان گفت که در آینده اسلام سیاسی نه رشدی وجود دارد و نه رفاهی مورد انتظار است و گرنه ایران به نمونه ای ایده آل در جهان اسلام از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و علمی تبدیل می گشت. بیش از سه دهه، واقعیت ایران را به این شکل می یابید: 10 ٪ معتاد به مواد مخدر، 40 درصد نرخ فقر، 50 ٪ نرخ بیکاری خارج از کلان شهرها، افزایش مستمر تورم و ظلم و ستم سیاسی و استبداد بر تمام ملت های غیر فارس می باشد. پس، ایران در سایه رژیم اسلامی ملایان می جوشد.

کاشت بذرهای فرقه ای و ائتلاف های خارجی و حمله های تکفیری، آینده ی روشنی نخواهد داشت هر چقدر مدتش کوتاه یا بلند گردد. شواهد تاریخی در این زمینه بسیار است که از جمله آنها: خوارج ازارقه، قرمطیان کوفه، صفویان عباس اول  و جمهوری اسلامی خمینی می باشند.

 

د. عماد الدين الجبوري

منبع: مركز مطالعات و تحقيقات مزماه

مطالب مرتبط: اسلامايران

اشتراک گذارى !