ایران یک کشور گسستهای است که دیر یا زود هدف پارگیهای سیاسی و جغرافیایی قرار خواهد گرفت. اتخاذ سیاست انکار وقایع از سوی دولتمردان ایرانی و ایران را یکپارچه نشان دادن، کمکی به حل مشکل نخواهد نمود و همچنان ایران را تاختگاه ایدئولوژیهای هویت خواه درون سرزمینی ایران برای تبدیل شدن به هویتهای سیاسی و جغرافیایی مستقل خواهد کرد.
ایران که بر اساس نظریه دولت – ملت و با جعلِ چهار رکن جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت در سده اخیر شکل گرفت همواره از ناحیه این جعلیات آسیب پذیر بود و برای مدتها به واسطه در اختیار داشتن ورود و خروج اطلاعات توانسته بود لایهای بر آنها بکشد و به طور موقت از انظار مخفی نگه دارد اما جنبش اطلاعات در دهههای اخیر و خروج آنها از سیطره مرکزیت حاکمیت، طوفانی از حقایق را پیش روی ملتهای واقع در جغرافیای ایران قرار داده و لایههای جعل و دروغ نظریه پردازان دولتِ واحد- ملتِ واحد در ایران را در برابر چالش جدی قرار داد که قطعا سمینارها و گردهماییهای محرمانه زیادی توسط مسئولان رده بالای نظام برای چگونگی مواجه با این بحران بزرگ در حال انجام است تا بلکه بتوانند از این مخمصه نجات یابند.
به بن بست رسیدن طرح های امنیتی نظام در پروسه ملتِ واحد – دولتِ واحد
از سال 1925 تا کنون تمام روش های نظام برای همانندسازی و به نتیجه رساندن پروسه ملتِ واحد – دولت ِواحد به شکست انجامیده و نظریه پردازان ایرانی نتوانستهاند از وقوع بحرانهای هویتی ملتهای موجود در جغرافیای ایران جلوگیری نماید. تاکنون مواجهه با بحران هویتی درون سرزمینی ایران بر روی پاشنه روشهای امنیتی می چرخید و سخت ترین روشها را برای سرکوب جنبش های هویت خواه به کار بردند.
استفاده از روشهای سخت و سرکوب کننده امنیتی همچنان در دستور کار نهادهای جمهوری اسلامی است و همان طور که به دنبال روشی برای حل این بحران به روش نرم هستند همزمان روش سخت را نیز هر روز محکم تر از قبل برای سرکوب و حذف فعالان و نظریه پردازان این جنبش با بهانههای واهی “محاربه با خدا و رسول خدا” به کار می گیرند. در این مورد تمام نهادها و قوا چه طرفداران جمهوری اسلامی و چه مخالف آن و چه سکولار و چه سلطنت طلب متفق القولند. اما این روشهای سخت و امنیتی هر چقدر که شدت گرفته باز هم نتوانسته است تا جلوی حرکت هویت خواهانه ملتهای موجود در ایران را بگیرد و یا حتی از حدت آنها بکاهد.
مسئولان نظام به این مساله واقف شدند اما آنها حاضر نیستند تا به وجود این حرکت بنیان افکن تاریخ و هویت جعلی ایرانی اعتراف بکنند لذا از مدتها پیش بر آن شدند تا با خلق راهکارهای انحرافی و محو صورت مساله و تسمیه مشکل به مشکل اقتصادی و غیرسیاسی نامیدن آن، سعی نمایند تا تمهیدات مختلفی را انجام دهند بلکه بتوانند اصل و وجود آن را از بین ببرند.
طرح تقسیم ایران به پنج منطقه، علل و اهداف
یکی از طرحهایی که برای حذف صورت مساله و همچنین به هم ریختن ساختار هویتی و جمعیتی مناطق غیرفارس نشین از سالها پیش مطرح شد و در ابتدا توسط محسن رضایی در برنامه های انتخاباتی وی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری ظاهر گشت، تقسیم ایران به چند منطقه بود. زمانی که این طرح برای اولین بار مطرح شد بسیاری با اعتراض به آن، از زمینه سازی این طرح برای فدرالیته ایران سخن گفتند و از مضرات آن بر مرزهای ایدئولوژیک و مقدس مابانه ایران صحبت نمودند. اما آن طرح با راه نیافتن محسن رضایی به مسند ریاست جمهوری عملا از صحنه حذف گردید. تا اینکه چند روز پیش معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی وزیر کشور از تقسیم بندی استانهای ايران به 5 منطقه خبر داد و گفت: “استانهایی که دارای اشتراکات و همجواری هستند به منظور هم افزایی و تبادل تجربه در یک منطقه قرار گرفتهاند و جلسات مشترکی را برگزار می کنند.وی ادامه داد: هدف از تقسیم بندی استانها ایجاد هم افزایی، انتقال تجربهها، تبادل اطلاعات و توسعه منطقه ای بود.در این خصوص نیز وی اضافه کرد: در منطقه بندی استانهای کشور به همجواری، محل جغرافیایی و اشتراکات توجه شده است.” حال که استانهای ایران چه آنهایی که دارای منابع سرشار هستند و چه آنهایی که خشک و بیابانی هستند در اثر سیاستهای ریشهای و اساسی غلط، خود نمی توانند مشکلات خود را حل کنند چگونه می توانند مشکلات دیگر استانها را نیز حل و فصل نمایند؟ مساله نشان می دهد که قضیه تقسیم ایران به پنج منطقه چیزی غیر از انتقال تجربهها و کمک به مشکلات همدیگر است. معاون وزیر کشور مسائل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی را در این تقسیم بندی دخیل دانست اما اعتراضات صورت گرفته به بُعد اقتصادی مساله توسط برخی نمایندگان مجلس و نیز برخی اقتصاددانان و نوع تقسیم بندی نشان می دهد که مساله تقسیم کشور به پنج منطقه تنها بر اساس ملاحظات امنیتی صورت گرفته است.
طرح تقسیم ایران به پنج منطقه قطعا با اهداف سیاسی و امنیتی تدوین گشته و در باطن خود اهداف زیادی را دنبال می کند که مهمترین آنها عبارتند از:
- تغییر مرزهای هویتی و ایجاد مرزهای منطقهای جدید از چند هویت برای به هم ریختن آنچه از زیر ساختهای هویتی ملتها باقی مانده است.
- با تمرکز بر مساله اقتصادی، ذهنها را از تمرکز بر روی مسائل سیاسی هویت خواهی در ایران منحرف می سازد.
- انتقال پیام به کشورهای خارجی مبنی بر اینکه در ایران ساختار غیرمتمرکز فدرال وجود دارد که قدرت در بین پنج منطقه در ایران تقسیم گشته و نوعی از دموکراسی و مردمسالاری در ایران حاکم است یا حداقل ایران به سوی دموکراسی در حال حرکت است.
- با بوجود آوردن ساختار رقابتی در بین ملتها در اثر اتخاذ سیاست جداسازی ملتها و ترکیب آنها با ملتهای دیگر در مناطق تقسیمی، با ایجاد اختلاف بین آنها، از وحدت آنها جلوگیری بعمل می آورند.
بنابراین در سایه غلیان موجود در منطقه برای به ریختن مرزهای ساختگی سایس – پیکو و پیشروی دولت کردستان عراق به سوی کرکوک و مطالبه مسعود بارزانی برای تشکیل کردستان مستقل، مسئولان ایران به این فکر افتادند تا قبل از اینکه مسائل منطقهای به کمک ملتهای تشنه آزادی و هویت، موجود در مرزهای ایران بیایند و حداقل در بهترین حالت آن اگر نگوئیم منجر به تجزیه ایران گردد، سبب ایجاد نوعی از فدرالیسم سیاسی بر اساس هویتهای مستقل موجود در جغرافیای ایران شود، خود مبادرت به تشکیل “ملغمهای” غیر علمی با اهداف صرفا امنیتی در باطن و اهداف اقتصادی و توسعهای در ظاهر، با نام “تقسیم ایران به پنج منطقه” گردند.
اگر چه تقسیمات کشوری نیاز به تصویب قانون دارد و در صلاحیت وزارت کشور نیست اما قطعا طرح تقسیم ایران به پنج منطقه می تواند به عنوان مقدمهای برای طرح تقسیمات کشوری به قصد برهم ریختن ساختارهای هویتی ملتهای غیر فارس در پناه به هم ریختگی خودکار بافت جمعیتی در اثر تقسیمات اداری مزبور باشد و همان طور که تقسیمات کشوری بر اساس مرزهای استانی، تا حدود زیادی توانسته ساختار هویتی ملتها در ایران را به هم بریزد و همچنین اختلافاتی بین آنها ایجاد نماید، این بار نیز قصد دارند با گسترده تر کردن این مرزها از استانی به منطقهای، ملتهای بیشتری را در پروسه همانند سازی درگیر سازند.
نتیجه گیری:
تجزیه یا در بهترین حالت، فدرالیسم در انتظار جغرافیای ایران است و ظواهر این امر روزبروز بیشتر نمایان می گردد. سقوط نظام عراق در سال 2003 بوسیله آمریکا و آغاز حرکت عراق به سوی تجزیه و فدرالیسم در آن زمان بر ایران تاثیر گذاشت و حرکتهای هویت خواهی اعتراضی با شدت بیشتری در احواز و آذربایجان و کردستان و بلوچستان به وقوع پیوست و می توان گفت ایران را وارد مرحله جدیدی از حرکت به سوی تقسیم؛ چه تقسیم کامل و یا فدرالیسم ساخت. هم اینک نیز تاثیرات منطقهای و تقسیم احتمالی سوریه و عراق و برجسته شدن هویتهای کنارگذاشته شده از صحنه حاکمیت همراه با اتخاذ روشهای سخت و خشن، مسئولان جمهوری اسلامی را به فکر پیشدستی انداخت و طرح تقسیم ایران به پنج منطقه از سوی وزارت کشور مطرح گردید. اما در سایه تقسیمات کشوری بر اساس استانی و طرحهای تغییر بافت جمعیتی و سیاستهای خاص گزینش و نقل و انتقالات در استخدام که نتوانست سیاست همانند سازی را با موفقیت به انجام برساند، این طرح تا چه حد می تواند در پروسه محو ملت ها و ایجاد ملتِ واحد، موفقیت آمیز عمل نماید؟ موفقیت یا عدم موفقیت این طرح بستگی به شرایط منطقه و قدرت ملتها در دوری جستن از اختلافهایی است که در سایه این طرح ممکن است بین آنها ایجاد گردد، دارد. اما این طرح هر چه که باشد نشانه ای است از احساس خطر دولتمردان ایرانی از رفتنِ ایران به سوی تجزیه و چند پارگی در آیندهای نزدیک یا دور است. اتخاذ این طرح بوسیله دولتمردان ایرانی در واقع چیزی نیست جز زمینه سازی برای ساخت یک فدرالیسم بر اساس آن چیزی است که خود رهبری و اداره می کنند و نه بر اساس طرحی است که ملتهای ساکن در جغرافیای ایران به آن می اندیشند تا شاید بتوانند از سرنوشتی که گریبان کشورهای چند هویتی منطقه را گرفته خلاصی یابند.
قیس التمیمي
منبع: مركز مطالعات و تحقيقات مزماه