sho3ob-map

مبارزه ملت های غیر فارس در جغرافیای ایران كنونى و چالش های پیش روی نظام حاکم

پیشگفتار: 

این قبیل مباحث و اندیشه ها در مفهوم مدرن، خواننده را فراتر از چارچوب تعریف کلاسیک دولت – ملت به پیش می برد. مکتب هاى كنونى جامعه شناسی سیاسی مدرن، با تکیه بر مبانی کلاسیک وبا نگاهی مدرن، روابط بین حکومت مرکزی وملل تحت ستم را در چارچوب  “اقتدار سیاسی ونه قدرت سیاسی” ارزیابی نموده وبر نفی ایده تک هویتی وبر محور چند بعدی هویت تمرکز می کنند. جهانی شدن و توسعه ارتباطات، دولت های ملی را تضعیف کرد. 

در نتیجه نگرش ها، قدرت، سلطه و حدود اختیارات دولت ها دستخوش تحولات عمده قرار گرفت. در پارادایم کلاسیک، حقوق ملت ها، در سایه وابستگی و تبعیت از دولت مرکزی تعریف می شد وتنها مفاهیم جزم گرای افراطی همچون سلطه و قدرت کاربرد داشتند، لیکن در ساختار جدید رابطه ها تغییر یافته اند ودولت مرکزی بناچار باید حقوق ملت هاى تحت سلطه خویش و حق تعیین سرنوشت آنها را بپذیرد، در غیر این صورت تمامیت ارضی خود را از دست داده و بسوی زوال حرکت خواهند کرد.

در حال حاضر بعضی کشورهای جهان از یک نوع بحران هویتی رنج می برند. این اندیشه که یک کشور باید یکدست و همگون باشد دیگر قابل پذیرش نیست بلکه باید آینه ای از تمام نمای حقیقت گوهری خویش باشد و باید تعدد ملی واثنیکی ومذهبی را پذیرا باشد.  در غیر این صورت با مشکل هویتی یا به اصطلاحی در “بحران هویت” قرار می گیرد. زیرا که خود را در یک هویت معین تعریف می نماید و هر چه بر بُعد تک هویتی اصرار نمایید آسیب پذیری خویش را بیشتر نشان می دهد زیرا که “دیگر هویت ها” از مرزهای جغرافیایی فراتر رفته است و دامنه آن تمام جهان را گسترانیده است. بیان یا طرح ایده هویت همگون از طرف “خود” برمبنای انحصار طلبی ملی- قومی یا دینی به معنای نفی “دیگری” است  که در حال حاضر در کشورهای ساده اندیش مستبدانه همانند ایران نقش بسته است. زیرا ما در جهانی زیست می کنیم که استیلای ایدیولوژی های دینی و قومی از جهان رخت بر بسته و سطح آگاهی ملتها بالاتر رفته وهویت ها در اعماق تاریخ ریشه دوانده و به فعلیت رسیده اند و مبارزه سیاسی این ملل به مرحله رشد و نمو رسیده است.

هویت‌های چندگانه در جغرافیای ایران، ابهام و اغتشاش در مرزهای هویتی بین ملتها غیرفارس ونظام حاکم، نقش روز افزون ادراکات و برداشت‌های هویت بنیان در تصمیم گیری‌ها، از بین رفتن پیوند نسبتی بین “دیگر هویت” های سیاسی و دولت – ملت، شکل گیری هویت‌های جمعی جدید و سر برآوردن اشکال نوین از خشونت، مبارزه سیاسی وحقوقی مبتنی بر عرصه سیاست، همگی نشانگر تأثیر چند ملیتی و نه یک ملت در جغرافیای ایران است که بر ساختارها، نهادها، فرآیندها و کارگزاران حکومت مرکزی ایران تاثیر وافری گذاشته است. از طرف دیگر باید پذیرفت که هویت کنش گران (احزاب و فعالان سیاسی وابسته به ملتها) نیز بر مبنای تعاملات، رویه ها، هنجارها، ارزش‌ها، فرهنگ، هویت، ایدئولوژی، باورهای اصولی و انگاره های نهادینه و تاریخ خاصی شکل گرفته اند.

 

مفاهیم نظری:

مبارزه سیاسی از دیدگاه جامعه شناسان سیاسی، یک کنش متقابل اجتماعی است که به دو نوع تقسیم می شوند، الف: کنش متقابل پیوسته و کنش متقابل ناپیوسته. در نوع اول کنش ها به عنوان ابزار همکاری تعریف می شود اما نوع دوم که مورد توجه ما بوده است بر رقابت، سبقت، ستیز و کشمکش تعبیر می شود. بنابراین این رخدادها بین دو یا چند نوع ملت یا جوامع مستقل یا شبه مستقل در یک یا چند جغرافیای جدا از هم اتفاق می افتد. مبارزه زمانی معنی حقیقی خویش را می یابد که گروههای دوطرف سازمان یافته باشند. در این باره نظرات مختلفی از نظریه پردازان جهان بیان شد. ماکس وبر معتقد است که برای رسیدن به نظم و هماهنگی ناگزیر از نبرد و در گیری است. معتقد است که جهان پیوسته در حال جنگ است. وی اعتقاد داشت که جنگ شکلی از مبارزه برای بقا در بین ملتها است. دورکهایم نیز معتقد است که مراحل مهم حوادث تاریخ در سایه مبارزات سیاسی و جنگ ها، مرزبندی می شوند.

با نگاهی به پیشینه تاریخی مشخص می گردد که مبارزات سیاسی و جنگ ها به منزله ابزاری برای حفظ استقلال بکار گرفته شده است  ومی توان ادعا نمود که برای تامین نظم و تعیین ماهیت حقیقی وهویت خویش از مبارزه سیاسی به عنوان یگانه ابزار در جوامع بسته و دیکتاتور مآبانه از آن یاد کرد. در این باره می توان به این سخن سروش اتکا کرد که برای ایجاد انقلاب در یک کشور دمکراتیک باید دست به اصلاحات زد و در مقابل برای ایجاد اصلاحات در کشورهای بسته ومستبد لزوما باید انقلاب به راه انداخت. این یک واقعیت آشکار است که ملتهای موجود در جغرافیای ایران، تنها در سایه مبارزه می توانند گامهایی به نفع خویش بردارند.

 

مبارزه سیاسی ملت های غیر فارس:

اصطلاح «کثیر المله» كه در معنای «ملت‌های متعدد» به کار می‌برند و نتیجه‌ای که از آن در بحث ملل غیر فارس در جغرافیای ایران می توان برداشت کرد آن است که ایران نه یک ملت بلکه مجموعه‌ای است از «ملت‌ها». این اصطلاح، به خودی خود، وجود «ملت ایران» را نفی و ملغی می‌کند. در جغرافیای ایران ملتهای هفت گانه عرب، کرد، لر، ترک، ترکمن، بلوچ وفارس زندگی می کنند و از لحاظ تاریخی و معرفت شناختی، در فضاهای نا همگونی متولد شده اند. سطح آگاهی ها وفرایند “شدن” ناهمگون است. قالب های معرفتی وشناختی که هویت هر یک از این ملت ها را تعریف می کند، با سطوح متفاوتی از احساسات، هویت، تاریخ، فرهنگ وآداب وسنن متفاوتی بازنمایی می شود.

وجود هویت های هفت گانه در جغرافیای ایران یکی از مهمترین چالش های پیش روی ایران بوده و خواهد بود. لیکن نظام حاکم سعی برآن دارد که این ملت ها را در هویت ملی فارس معرفی نماید. سیاست غلط نظام حاکم در سرکوب هویت ملی “دیگری- غیر فارس” نتوانسته است همبستگی و انسجام (ملی – فارس) ایجاد نماید بطوری که میزان تعلق واحساس همبستگی در دیگر ملتها نسبت به ملیت “خود” خیلی فراتر و برجسته تر از وابستگی خویش به دولت – ملت است. تعصب کورکورانه و مکانیسم های پان فارسیسم حاکم سبب کشتار فرهنگ، هویت، زبان، تمدن و تاریخ ملت ها در جغرافیای ایران شد و ملت ها را در جهت مبارزه سیاسی توأم با خشونت به پیش برد. “آيزايا” برلين در اين خصوص معتقد است: “همشكل سازی كامل مردم، كه از خواسته های برنامه های جزمی است، تقريبا هميشه راهی به سوی خشونت و وحشيگری است”. (1)

از مغالطه های تفکر تک بعدی ملی یا به اصطلاحی ساده تر سرکوب دیگر ملت ها یا حذف و استحاله وجودی آنها در تعریف حاکم بر حکومت مرکزی ایران،  اینچنین در ذهن جامعه تلقین گردید که عناصر اصلي سازنده مليت ايرانی عبارتند از:

“زبان فارسی، نژاد آريايی، پيشينه مشترك تاريخي، ميهن دوستي و شاه (حاکم) پرستی. در پروژه تجدد، سوژه ايرانی با تكيه بر عناصر ياد شده وبه كارگيری ماشين يكسان سازي و بهنجارسازی خلق شد وهويت ايرانی عصر تجدد پديدار گشت. صنعت يكسان سازی، وظيفه امحای تفاوت های زبانی، نژادی، قومی و فرهنگی و جايگزين كردن زبان، فرهنگ، ادبيات، هنر، قوميت و نژاد مشترك و واحد را بر عهده داشت، وصنعت بهنجارسازی، مسئول ايجاد ساز و كارهای خاص براي درونی كردن هنجارهای جديد بود”.(2)

“نظريه پردازان اين تفكر چنان به افراط گرايیدند كه سخن از «نژاد پاك آريایی» راندند و بر زبان و ادب فارسی به عنوان تنها ستون فرهنگ ايرانی تاكيد گزاف ورزيدند”.(3) واز این حربه برای استفاده ابزاری در جهت تسط ایدئولوژی “خود” و برتری گفتمان حاکم و سرکوب گفتمان محکوم بعنوان یکی از مهمترین ویژگی های این نوع تفکرات جزم گرایانه مورد استفاده قرار گرفت. در این صورت می توان ادعا کرد که  مشارکت اجتماعی ملت ها در ایران در فرآیند اتحاد استراتژیک در حال حاضر در حد نامطلوب قرار دارد واین چالش در سایه گسست تاریخی میان ارکان ملل هفت گانه در جغرافیای ایران، ناهماهنگی حکومت مرکزی وملتهای غیر فارس و انزوای سیاسی ملت ها شدت بیشتری یافت. از نظر نگارنده در حالیکه تفکر استراتژیک نظامی با سرکوب و کشتار  سبب یکپارچگی نسبی میان ملت ها و تولید و باز تولید قدرت بازدارندگی ایران شده اما چنین تفکری در میان  اجتماع ملت ها بوجود نیامده است.

در نتیجه، صحبت از گشایش سیاسی یا مذاکرات صلح و آشتی نیست بلکه شرایطی بوجود آمد که ملت های غیرفارس موجود در جغرافیای ایران، خود را برای مبارزه حقوقی و سیاسی فراهم نموده و در جهت همبستگی بین ملت ها، برای علنی و همگون کردن مبارزه با دولت پان فارسیسم متحد وهم صدا شدند. در واقع مبارزه ملت ها در سایه استبداد سیاسی، مذهبی و نژادی پان فارسیسم در جغرافیای ایران “مبارزه ای دوسویه” است از سویی مبارزه برای دمکراسی است و از سویی دیگر مبارزه برای اعاده حق و تعیین سرنوشت خلق ها است و گام های بلندی در این زمینه برداشته شده است.

در نگاه به سوی و سمت اول مبارزه ملت ها، که همانا مطالبه حقوقی است، با ناهنجاری ها و کج روی های سیاسی دولت مرکزی، مسیر دمکراسی  ناهموار گشته و موجب سلب حقوق ملتها گردید. نقش و تاثیر آنها در تحولات پیش رونده در ساختار منطقه ای و جهانی را از بین برد. در نتیجه تضاد بین دولت – ملت ها که حاصل استبداد سیاسی حکومت مرکزی ایران است جامعه مدنی را تنگتر کرد و می توان اذعان نمود که ” اکسیژن ملت ها ” یا “قدرت تحرک سیاسی”  آنها دچار وقفه کامل شد. در نتیجه این سیاست های غلط نظام حاکم، “ملتهای غیرفارس” به عنوان خرده فرهنگ “غیر قابل تعریف” یا “تهی”، معرفی شدند که مانعی جدی سر راه دمکراتیزه کردن کشور ایران بوده وهم مانع اعمال اراده ملت های دیگر در تعیین سرنوشت ” خویش” گردید. نتیجه این بی توجهی، حرکت این ملت ها به سمت و سوی مبارزه سیاسی برای تعیین سرنوشت خویش شد و بی تردید ملتهای غیرفارس را بسوی تلاش برای همبستگی و اتحاد و پذیرفتن نقش فعالتر در تغییرات پیش روی حکومت مرکزی ایران سوق خواهد داد که گامی فراتر از مبارزه برای دمکراسی است و آینده حکومت مرکزی ایران را در هاله ای از ابهام قرار داده است.

 

واژه جعلی ایران یا جغرافیای به نام ایران:

استفاده از واژه ی جغرافیایی به نام ایران در دوره های قدیم کاربرد نداشته و تا دوره قاجار اصطلاحی به نام “ایران” هنوز کاربرد نداشت و از این حدود جفرافيايي به نام ممالک محروسه در ادبيات سياسي در دوره مشرطه، ذكر مى شد. در واقع چنانچه بخواهیم صحبت از “تاریخ”  ایران بکنیم و نگاهی به عمق تاریخ بیاندازیم آنگاه در منافی با جغرافیای کنونی ایران قرار می گیرد. به عنوان مثال تمدن عیلامی ها که در غرب و جنوب غرب جغرافیای کنونی ایران ( سرزمین ملت عرب) تشکیل شده است هیچ گونه سنخیتی با فرهنگ، زبان، آیین، وحافظه تاریخی و رسوم وآداب کنونی کشور ایران نداشته است، واستمرار یا مداومت تاریخی با ایران کنونی ندارد یا به اصطلاحی از نظر تاریخی گسسته است. به همین دلیل معمولا هر زمان صحبت از بحث تاریخ ایران باشد، مغالطات بيشمار تاریخی آشکار می گردد، در نتیجه نمی توان مثالی عینی و واقعی از تاریخ مشترک بین ملت ها در این ممالک را بیان نمود. با در نظر گرفتن این واقعیات می توان گفت که  ایران یک مرز جغرافیایی است، ایران یک مرز تاریخی نیست. یعنی اینکه فاقد یک هویت فرهنگی و ملی و زبانی و تمدن واحد است.

 ملت های تحت ستم در جغرافیای ایران شکاف بین ملت های موجود در جغرافیای ایران و حکومت مرکزی شکافی تاریخی است. مساله اساسی حق تعین سرنوشت است در این بین بحث همزیستی مسالمت‏آمیز ایفای بغرض نمی کند. قاعده کلی حاکم بر مناسبات ملت های شش گانه ( عرب،کرد، ترک، ترکمن، بلوچ و لر) باضافه فارس، برمبنای هژمونی نظام حاکم و خواست دولت های غربی شکل گرفت. از زمان اشغال این ملت ها از سوی حکومت های فارس عمر چندانی نمی گذرد و در نتیجه آن، روابط ملت ها با حکومت پان فارسیسم سرشار از تنش، منازعه و بحران بوده است. وقوع منازعات و چالش های سیاسی از زمان اشغال این ملل وتا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از مهم‏ترین بحران های نظام های حاکم  بوده است که آثار و عواقب زیانباری بر ساختار سیاسی ایران و بر ملت ها و نیز بر روابط و مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها وارد کرده است.(4) در ایران گرچه ملت فارس بر تمامی ارکان نظام تسلط دارد، لیکن وجود شش ملت عمده در درون این واحد چند ملیتی و تأثیرات شگرف آنها بر سیر سیاسی و آینده “جغرافیای کنونی ایران” واقعیتی انکار ناپذیر خواهد بود و می‏تواند مبنای پیش ‏بینی وضعیت آینده امنیتی ایران باشد.

 

 ملت ترک (آزربایجان جنوبی):

ملت ترک‏ها بزرگ‏ترین ملت در جغرافیای ایران است، مناطق شمال غربی حوزه اصلی سکونت آنها است و در مناطق وسیعی از جغرافیای کنونی ایران نیز پراکنده اند. وضعیت نسبتاً خوب اقتصادی منطقه، و همجواری با دو کشور ترکیه و جمهوری آذربایجان شمالی احساس ملی در این ملت را دوچندان کرده است. لیکن توجه نسبی نظام ایران به این ملت فعالیت گسست ترک – فارس را نسبت به دیگر ملت ها کاهش داده است. مهمترین جریانات سیاسی که ایجاد شد حرکت سیاسی دموکرات پیشه‏وری در سال 1945 بود، و نیز تشکیل حزب خلق مسلمان در سال‏های اولیه پس از انقلاب اسلامی در مقابل حزب جمهوری اسلامی که موجب تنش‏ها و مبارزات سیاسی و اعلام  استقلال از حکومت مرکزی ایران گردید، اما این مسئله با سرکوب شدید نظام حاکم به سرعت خاتمه یافت.(5)

 

 ملت کورد:

ملت کورد بیشتر درمناطق غرب ایران سکونت ميكنند و ضریب پراکندگی کمتری نسبت به ترک‏ها دارند. این ملت زمینه مناسب‏تری برای فعال شدن گسست کورد – فارس دارد؛ از جمله این عوامل: اول، تمرکز جمعیتی در یک منطقه، امکانات اندک معیشتی، موقعیت جغرافیایی (ژئوپلتیک)، همجواری با دولت شبه مستقل کوردستان عراق، انزوای سیاسی و حضور کمتر نخبگان سیاسی در نظام، اختلاف مذهبی، تاثیر پذیری و همجواری با سه منطقه كوردنشين عراق، تركيه و سوريه، زبان مستقل و اخیرا ترور دکتر قاسملو رهبر سیاسی محبوب کورد در وین در 13 ژوئیه‌ 1989 بر دامنه مبارزات کوردها افزود.

قیام شیخ عبیداللَّه در 1919 در مقابل عثمانی با محوریت قبایل کورد و قیام شیخ سعید در 1925 در مقابل ناسیونالیسم افراطی آتاتورک که هویت کوردی را انکار می‏کرد در پاسخ به تحرکات خارجی بود. قیام اسماعیل آقا سمیتقو برای تشکیل حکومت کورد که با هجوم ارتش رضاخان سرکوب شد. تأسیس حزب کومله در دهه 1941،  تأسیس جمهوری مهاباد در سال 1945 به رهبری قاضی محمد، مؤسس و رئیس جمهور  مهاباد در سال 1947(6). اقدام کوردها به رهبری عبدالرحمن قاسملو برای اعلام استقلال ملت کورد و بیانیه هشت ماده‏ای آنها بعد از انقلاب اسلامی که خواستار خودمختاری کردستان بودند، و همچنین اقدامات ملا مصطفی بارزانی و درگیری‏های منطقه‏ای که نتیجه آن گسست ملی کرد – فارس بود، در این راستا قابل توجه و بررسی است.(7) 

 

ملت لر:

وضع اسکانی لرها و اسکان آنها از زمان های قدیم در مناطق لرستان، چهارمحال و بختیاری، و بویر احمد (ملت عرب ساکنین منطقه کهگیلویه هستند) و تا غرب اصفهان پراکنده اند. سیاست‏های دوره صفویه و بخصوص سرکوب شورش‏های آنان در زمان قاجاریه و کوچاندن آنها به غرب کوههای زاگرس، سیاست‏های متمرکز گرایانه رضا شاه و سیاست تغییر نسبی جمعیت ملت ها در جغرافیای ایران موجب تغییر وضع اسکان قبلی لرها و اسکان آنها در غرب کوههای زاگرس گردید. با جرأت می توان اذعان نمود که از لحاظ رشد ملی  وفرهنگی و سیاسی کوچکترین تغییری در این ملت چند ملیونی نمی توان مشاهده کرد و اغلب نیروهای سرکوبگر حال حاضر نظام، از این ملت بسیج می شوند.

 تلاش‏های این ملت در برابر حکومت مرکزی را می‏توان به شرح ذیل دید:

قیام های متعدد عشایر ملت لر در مقابل حکام قاجار به ویژه با روی کار آمدن ناصر الدین شاه قاجار، مبارزه مسلحانه علیه ناصر الدین شاه که  به شکست آنها انجامید ومنجر به کوچاندن طیف وسیعی از این ملت  به غرب کوههای زاگرس (سرزمین ملت عرب در شهرهای ایذج وباغملک و…) شد. اعلام خودمختاری لرها و مقابله با جنبش مشروطه‏ خواهان، مبارزه لرهای پیشکوه و پشتکوه با نیروهای دولت مرکزی در دوره رضاخان .(8)  اقدامات فوق در فعال پذیری گسست ملت لر-فارس تأثیر زیادی داشته است.

 

ملت بلوچ:

وضع سکونت ملت بلوچ‏ در جغرافیای ایران عمدتاً در استان سیستان و بلوچستان است. شکاف‏های مذهبی و اقتصادی و فرهنگی وسیعی با حکومت مرکزی دارند. همجواری با بلوچ‏های پاکستان و افغانستان وجغرافیای مناسب، گرایش گسست بلوچ – فارس وسیاست گریز از مرکز را دو چندان کرده است

از جمله این حوادث و گرایش‏های سیاسی می‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

 اشغال سرزمین ملت بلوچ به دست رضاشاه در سال 1927، قیام های متعدد ملت بلوچ در سال‏های 1931 تا 1934، تأسیس جبهه آزادی ‏بخش بلوچستان در سال 1955 به رهبری جمعه‏خان  وقیام های عبدی‏خان در دوره جمهوری اسلامی، تاسیس حزب دموکراتیک بلوچستان در سال 1975 تحت عنوان جبهه ملی خلق ایران، تأسیس سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان به رهبری مهندس رحمت حسین‏پور در سال 1979،  تأسیس کانون سیاسی – فرهنگی خلق بلوچ در سال 1979 در زاهدان در حوزه دانشگاهی، درگیری گروه پیشمرگ بلوچ به رهبری امان اللَّه برکزایی با حکومت مرکزی ایران، جنگ  سال‏های 1992 تا 1995. جنگ های  جنداللّه ، گروه شبه‌نظامی مسلحانه در سال 2003 ، که هدف خود را تلاش برای تامین حقوق مذهبی وملی بلوچ و اهل‌سنت استان سیستان و بلوچستان ایران اعلام کرد و بیشترین تأثیر را در ناامنی کردن اوضاع سیاسی ایران داشته است. عوامل فوق در گسست شکاف ملی بلوچ – فارس و آینده سیاسی ایران تأثیر فراوانی دارند.(9)

 

ملت ترکمن:

ملت ترکمن در دو استان خراسان شمالی وگلستان سکنی هستند. اعلام جمهوری تورکمنستان به رهبری عثمان آخون در سال 1924 وبه تبع آن جنگ سال 1925 با ارتش ایران و انگلیس به فرماندهی ژنرال مالسون و با مددگیری از هواپیماهای یونکرز آلمانی برای بمباران مواضع نیروهای مدافع تورکمن منجر به اشغال کامل این سرزمین شد. واگذاری امتیاز بهره برداری انحصاری شیلات شمال به شوروی در سال ۱۹۲۷ میلادی توسط رضا شاه و با آزاد گذاشتن روسها در غارت منابع طبیعی تورکمنها در دریای خزر و مصادره وسیع اراضی تورکمنها در دروره جمهوری اسلامی ایران، و وادار ساختن آنها به بیگاری بر روی این زمینها موجب فعال تر شدن گسست بین ملت ترکمن و حکومت مرکزی شد.(10)

“جلوگیری از شکل گیری نهادهای اجتماعی و سیاسی در ترکمن صحرا، ایجاد مناطق کاملا نظامی در زمین های مردمی ترکمن به بهانه مقابله با آشوبهای شهری، برگزاری مانورهای متعدد سپاه پاسداران در مناطق گنبدکاووس و بندر ترکمن و دستگیری تعدادی از ترکمنها به بهانه جاسوسی  و فراخواندن فعالان سیاسی ترکمن به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی حکایت از آن دارد که بین این ملت و رژیم جمهوری اسلامی خواستار تنش های سختی موجود است”.( 11)

 

ملت عرب الاحواز:

وضع اسکان ملت عرب در جغرافیای ایران در چهار اقلیم عیلام، خوزستان کنونی(کلمه خوزستان جعلی است)، بوشهر وبندر عباس وجزایر آن پراکنده اند. گسست تاریخی، هویتی، ملی، زبانی همراه با شکاف تاریخی و جدایی جغرافیای ملت عرب از جغرافیای ایران (بواسطه کوهای زاگرس ) و تفاوت فرهنگ، آداب و سنن موجب فعال تر شدن شکاف بین این دو گردیده است.

بعد از اشغال آخرین امارت بازمانده ملت عرب ( امارت الامیر شیخ خزعل در محمره)، حکومت مرکزی سعی نمود تا هویت ملی و استقلال سیاسی ملت عرب را کاملا محو نماید. فقر و بیکاری، امکانات اندک معیشتی، انزوای سیاسی، نابودی محیط زیست، مهاجرت بی رویه به داخل مناطق عرب، تبعیض و جنگ ایران و عراق و به دنبال آن مهاجرت جزء وسیعی از ملت عرب به مناطق دیگر جغرافیای ایران، بار فلاکت این ملت را دو چندان کرد. از زمان اشغال آخرین امارت عربی در سال 1925 جنبش های متعددی رخ داده است. جنبش الغلمان به رهبری شلش و سلطان از مسؤولیین قصر شیخ خزعل در فیلیه در سال 1925، قیام ملی عرب به رهبری عبدالمحسن خاقانی، اعلام حکومت  عربی به رهبری محیی الزیبق در سال 1928، قیام برای اعلان حکومت خود مختاری در سال 1936 به دنبال سیاست کشف حجاب از سوی رضا شاه و تبعید و کشتار هزاران زن و کودک عرب، قیام میناو در سال 1940 (در منطقه شاوور کنونی) بدلیل گسیل تعداد زیادی از خوانین، فئودالها و مردمان غیر بومی از مناطقی غیر عرب و….، و اسکان آنان در مناطق عرب نشین و تصرف زمین های کشاورزی ملت عرب که با بمباران هواپیماها و توپخانه حکومت مرکزی و اعدام های دسته جمعی، جنگ پایان یافت. جنگ جازان در منطقه بین خلفیه و رامز، قیام غجریه به رهبری شیخ چاسب در سال 1943، قیام شیخ عبدالله فرزند دیگر شیخ خزعل در سال 1944، تشکیل حزب سعادت به رهبری حداد بن هویدی در سال 1946 و به تبع آن قیام ملت عرب در عبادان، قیام یونس بن عاصی درمیسان در سال 1949، تشکیل جبهه العربیه لتحریر الاحواز در سال 1968 که در کارنامه این جبهه بیش از 150 عملیات نظامی بر ضد اهداف دولتی، نظامی و اقتصادی لحاظ شده است. قیام آیت الله “محمد طاهر آل شبیر خاقانی” مرجع دینی و رهبر معنوی ملت عرب در سال 1979، قیام ملت عرب در سال 1985 که در اثر انتشار یک نوشته اهانت آمیز به ملت عرب در ضمیمه روزنامه اطلاعات منتشر شده، که نویسنده آن با اهانت به ملت عرب در جغرافیای ایران، آنان را تعدادی (کولی) نامیده بود. همرزمی ارتش جبهه العربیه لتحریر الاحواز در جنگ عراق علیه ایران، تشکیل حزب الوفاق در سال 1997، زلزله سیاسی 2005 وقیام خونین ملت عرب که به انتفاضه نیسان در تاریخ سیاسی عرب الاحواز معروف شده، و همچنین تشکیل بیش از 20 حزب و تشکل سیاسی منجر به فعال تر شدن شکاف بین ملت عرب و حکومت مرکزی گردید.(12)

 

نتیجه:

در نتیجه با کنکاش و مطالعه مستقلانه درباره مبارزات رهائی بخش ملت ها در جغرافیای ایران و گسست بین این ملت ها با حکومت مرکزی بخصوص در دهه گذشته در سایه تکنولوژی پویا و سرعت حمل و نقل، که منجر به رشد روزافزون آگاهی عمومی  نسبت به هویت ملی ملت های غیرفارس شده است موجب‌ انسجام و یکپارچگی صفوف مبارزاتی ملت ها در مقابل حکومت مرکزی گردید. در واقع قیامها و اعتراضات و اعتصابات عمومی در ایران کنونی به‌ تقابل عینی ملت ها با  نظام  جمهوری اسلامی ایران بدل شده‌ است، و آینده کشور ایران را با خطری جدی و در هاله ای از ابهام قرار داده است.

 

منابع:

  1. آيزايا برلين، سرشت تلخ بشلير، ليلا سازگار، انتشارات ققنوس، ص 40
  2. حسین گودرزی، گفتارهايي درباره زبان و هويت، موسسه مطالعات ملي، ص 102
  3. محمد ع اكبري، تبارشناسي هويت جديد ايراني، انتشارات علمي و فرهنگي،ص 252
  4. اصغر افتخاری، «طرفیت طبیعی امنیت»، فصلنامه مطالعات راهبردی، پیش شماره، دوم (1377)
  5. حسین عصاریان‏نژاد، «امنیت و قومیت در جمهوری اسلامی ایران»، ماهنامه دانشگاه عالی دفاع ملی، ش 48 و 49 (1383)
  6. هوشمند، احسان. «نگرشی جامعه‌شناختی بر شکل‌گیری حزب دموکرات کردستان ایران». ویژه‌نامه چشم‌انداز ایران (کردستان همیشه قابل کشف)،  تهران، ش. 2 ،پاییز 1384
  7. اصغر افتخاری؛ همان
  8. روح اللَّه بهرامی، «سیاست قومی پهلوی اول در قبال قوم لر»، فصلنامه مطالعات راهبردی، پیش شماره، اول (1377)
  9. حسن عصاريان؛همان
  10. کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن. کمیتۀ اروپا، نوزدهم ماه می 2012/سی ام اردیبهشت ماه 1391
  11. آیدین موغانلی،  فاز جدید تهدید و ارعاب ترکمن ها در ایران، سازمان آزادیبخش ترکمن صحرا
  12. نوری حمزه، شمه ای از جنبش سیاسی ملت عرب، سایت ایران گلوبال

 

مصطفی حسين

منبع: مركز مطالعات و تحقيقات مزماه

اشتراک گذارى !