Emadaldin_Jabori

شعوبی گری ایران برضد اعراب وشیعیان

اگرچه بیش از یک هزار سال پیش به طور رسمی، آموزه های اهل سنت در ایران جاری بود، اما رویکرد شعوبی گری فارس در این مدت هیچگاه متوقف نشده است وشدت یا ضعفِ آن بر اساس وضعیتِ سیاسی حکومت عربی اسلامی، چه در دوره ی اموی (41-132 ق / 661-750 م)، و چه در دوره ی عباسی (132-656 ق / 750-1258 م) بوده است. این شعوبی گری، نزد برخی از سیاستمداران و نویسندگان از جمله: عبدالله بن مقفع، ابو مسلم خراسانی، ابو القاسم فردوسی، محمود غزنوی و دیگران بوضوح نمایان بود.

فارسهای شعوبی گرا، همه از بقایای مجوس، مزدک ومشرکانی هستند که در ظاهر به اسلام گرویده ولی در باطن، سینه آنها مملو از کینه نسبت به اعراب و دینشان می باشند و به منظور ایجاد تفرقه و درگیری، جنبش های مذهبی وسیاسی پنهان را تشکیل دادند. امام ابو حامد محمد غزالی ( 450-505 ق / 1058-1111 م) به صراحت در کتاب خود “رسوایی های باطنی” به نقشِ مخفیی که آن کینه توزان در برنامه ریزی برای “مقابله با اسلام” از داخل، بعد از عدم تواناییشان در مقابله ی نظامی با آن داشتند، اشاره کرد. بماند برخی از فارسهایی که مدعی امامت یا نیابت یا خود امام زمان شده بودند از قبیل: عبیدالله حاکم فاطمی اول (909-934 ) در قیروان، عبدالرحمن بن رستم (786) بنیانگذار حکومت رستمی(770-909) در قلمرو اطلس واقع در شمال الجزایر وعلی محمد شیرازی ( 1819-1850 ) بنیانگذار جنبش بهائیت در ایران.

در واقع، اگر غزالی “جنبش باطنی تعلیمی” را مطالعه کرد وبر آن شرحی نوشت وخطرات و مغالطه هایی که برضد اسلام داشت را رد کرد، همه ی کتاب های فلسفی، اخلاقی، پزشکی، صوفیِ ابو علی حسین بن سینا (370-428 ق / 980-1037 م)، به زبان عربی بودند، به غیر از یک کتاب که به زبان فارسی وبرای پاسخ مستقیم به مانویتِ بت پرست، پیروان مانیِ مدعیِ نبوت (216-276) که به عنوان مرتد کشته شد، نوشته شده بود.

وضعیت سیاسی ایران در دوره های حکومت اسلامی عربی در عصر حاضر تغییر کرده است. بطوریکه شعوبی گر ها در جنبش صفویه موفق به کسبِ زمام قدرت شدند وخطرناک ترین روش های نژادپرستی فرقه ای وبدنبال آن شعوبی گری فارسی را بر ضد اعراب به طور خاص و اهل سنت به طور عام، عملی کردند.

صفویه خود را تحت پوشش مذهب شیعه قرار داد و با اکراه و اجبار آن را تحمیل نمود. آن تشیع، تشیعی است صفوی که آموزه هایِ شیعیِ جعفری را آلوده به تحریف کرده است وتقلب وجعل را در آن، به حدی رساند که منفی گرایی، نسبت به اعراب ومسلمانان، همه آموزه های دیگر آنان را تحت الشعاع قرار داد.

 همچنین در مورد دولت خمینی که بر کشور تسلط یافت، ودخالت های آشکارش در کشورهای عربی بر اساس  فرقه گری صفوی نیز، شیوه ی آن، امتدادِ همان رویکردِ شعوبی گرایِ فرقه ایِ صفویِ کینه توزانه و زشت می باشد. برشمردن واقعیت هایی از حقیقت شعوبی گری این دو حکومت، بسیار مفید خواهد بود.

 

حکومت صفویه

اسحاق شیخ صفی الدین اردبیلی (650-735 ق / 1252-1334 م) آذربایجانی الاصل که وجه تسمیه حکومت به وی برمی گردد، بر طریقت صوفیِ شافعی مذهب بود وبا دختر شیخِ طریقت ازدواج کرد و در سال 1301 رئيس طریقت گردید. وی به تدریج، شروع به توسعه ی “رویکردِ صوفیِ طریقت” به یک “جنبشِ دینیِ انقلابی” کرد وطریقت را از یک حرکتِ اجتماعیِ صوفی به یک جنبشِ سیاسی با هدفِ قدرت و حکومت تبدیل کرد.

بدین ترتیب پیروان وی در اردبیل، نزدیکی دریای قزوین توانستند امارت با نیروی نظامی تاسیس کنند که اکثر اعضاء و نیروهای آن از قبایل ترکمن در آذربایجان و آناتولی شرقی که به نام “قزیل باشا” یعنی صاحبانِ کلاهها یا سرهای قرمز معروف هستند، بودند. سپس قدرتِ نظامی صفویان به شکلی بیشتر وگسترده تر رشد کرد بطوریکه توانستند به یک چالش جدی برای دولت حاکم  گوسفندان سیاه ” آق قویونلوها” تبدیل شوند . در شهریور سال 1501، طرفداران اسماعیل اول (892-930 ه/ 1487-1524 م) با درهم شکستن حکومت ” گوسفند سیاه”، وی را به عنوان حاکم منصوب کردند. وی نوه پنجم شیخ صفی الدین اردبیلی بود وسن وی در زمان تاجگذاری از 14 سال تجاوز نمی کرد. از طریق وی، مذهب شیعه اثنی عشری را به اجبار و با خشونت در سال 1507 تحمیل کردند. به همین خاطر کلاه های ترکمن ها متشکل از دوازده نشانه به عنوان نمادی برای مذهبِ جدیدشان بود.

از طریق فرآیند تحمیل تشیع صفوی، شاه اسماعیل اول بیش از یک میلیون مسلمان سنی را در داخل و خارج از ایران به قتل رساند. هنگامی که در سال 914 ق / 1508 م بر بغداد مستولی گشت، خادم خود “خادم بیگ” را با هدف تحقیر اعراب وتخریب مفاخر تاریخ اسلام، بعنوان والی بغداد منصوب کرد و بر آن لقب “خلیفة الخلفاء” اطلاق کرد. اگر چه این انتصاب، منعکس کننده ی بدبینی و تحقیری آشکار، و انحرافی واضح از خط امامیت به سوی تشیعی صفوی بود، با این حال، حقیقت مخفی شدن، ورای وحدتِ مذهبی با اهداف سیاسی و مقصودهای فکری را نشان می دهد که منعکس کننده ی باورهای صفویه ای مرتبط با گرایش های شعوبی گری فارسی می باشد. در غیر این صورت، چه معنی دارد که عبارت “أشهد أن علياً ولي الله” توسط اسماعیل در اذان وارد شود وسپس برای خدمتکار خود مقامی بالاتر از خلافت امام علی -کرم الله وجه- قرار دهد.

بدر الدین حسن بن شدقم ( (1526-1587فقیه و تاریخدان درکتاب ” تحفة الأزهار وزلال الأنهار “می نویسد: “شاه اسماعیل بغداد را فتح کرد و با مردمان نواصب کینه توزش کاری کرد که قبل از آن در سایر دورانها، همانندش را کسی نشنیده بود. انواع عذاب ها را بر آنها نازل کرد و حتی گورهای مردگانشان را حفر کرد”.

علی شریعتی (1933-1977) می گوید: لعنت و توهین و نفرین، همه از منطقِ تشیع صفوی می باشند. وآن، “تشیعِ جهل وفرقه گری وخرافه گری وتشیعِ ستایشِ حاکمان وتشیعِ تحجر و رکود، که شاملِ آئین های عبادی ومذهبی بیگانه ای است که داخل در تشیع اصلی شده است”. همانا این نوع تشیع، مسئولیت های فرد مسلمان را مختل می کند. وی می افزاید که تشیع در ایران و سمبل های آن “همان نمادها و نشانه های مسیحیت هستند که صفویان به عنوان پیشتاز هجوم غربی بر اسلام به منظور جدا کردن ایران به طور کامل از اسلام سنی، که مذهب امپراتوری عثمانی بود، آنرا اجرا کردند.”

مساله هر چه بود، نیروی های نظامی قزیل پاشا، ظلم و تکبر خود را آنقدر ادامه دادند که باعث بروز درگیری و سپس جنگ داخلی در زمان سلطنت طهماسب ( (1514-1576 فرزند اسماعیل اول گردید. واین جنگ در زمان سلطنت عباس اول (1557-1629)، شاه پنجم سلسله صفویه (1588-1629) پایان یافت. بطوریکه وی نقش اصلی در ایجاد توازن میان نیروهای داخلی وگسترش وتوسعه ی نفوذ ایران، ایفاء کرد. شاه عباس توانست بر آذربایجان و قسمتهایی از ارمنستان که تحت حاکمیت عثمانی بود، مستولی گردد. همچنین توانست قلمرو خراسان را ازبک ها پس بگیرد. وی در نهایت  پایتخت را از اردبیل به اصفهان منتقل کرد و روابط اقتصادی و سیاسی با غرب اروپا به منظور حمایت از وی در برابر امپراتوری عثمانی ایجاد کرد.

اما در روش خود در تحمیل مذهب شیعه ی صفوی، وی از اسماعیل اول و دیگر نیاکان خود، خونین تر و خشن تر بود. طوریکه وی در قتل  وشکنجه ومهاجرتِ قهری سنی ها، به ویژه در عراق از آنها اجداد خود پیشی گرفت. هنگامی که به سوی بغداد رهسپار شد، گذشتن از خون بغدادیها را به شرط تحویلِ سلاح اعلام کرد اما هنگامی که آنها سلاح خود را تحویل دادند به آنها خیانت کرده و با ریختنِ خون آنها، با بیرحمی حرمت آنها را هتک، مساجد را تخریب وزیارتگاه ها، از جمله زیارتگاه  ابوحنیفه و عبدالقادر الکیلانی را غارت کرد. ومدارس دینی را به اصطبل حیوانات تبدیل کرد. از آنجا که اکثریت مردم عراق، مرگ را بر گرویدن به مذهب تشیع صفوی ترجیح دادند لذا سهم آنها از این جنگ مرگ وفلاکت بود وفرزندان وزنان آنها به عنوان برده، به ایران فروخته شدند.

هدفِ وی، نابودی “اهل سنت” در بغداد بود به همین خاطر از والی کربلا، لیستهایی را برای این منظور درخواست کرد. وبعد از استیلاء بر موصل و کرکوک و قسمت اعظم سرزمینهای عراق به همین منوال عمل کرد. وی تا سال 1626 که از عراق خارج شد چیزی جز قتل و کشتار وهتک حرمت برای بلاد رافدین به یادگار نگذاشت.

مجوسیها و مسیحیان و یهودیان نزد حاکمان صفوی بخصوص شاه اسماعیل و شاه عباس، مقام بالاتر و زندگی امن تر ومراقبت بهتری نسبت به اهل سنت داشتند. 

در زمان سلطنت شاه حسین (1694-1722)، نژادپرستیِ شعوبی گرایِ صفویِ پنهان شده ورای لباس تشیع به حدی رسید که اهل سنت را مجبور به وارد شدن در نزاعی سخت کرد و”غلزای” حاکم افعان آنها را یاری داد و در سال 1722 وارد اصفهان، پایتخت صفویان شد. سپس شاه حسین را خلع و در سال 1726 اعدام کردند. هنگامی که غلزای، حکومتی در سایه ی صفویه تشکیل داد، شاهِ صفوی در آن تنها یک اسم نمادین بود و این وضعیت، تا سال 1785 وتا حذف کاملِ صفویه از صحنه ی سیاسی ادامه پیدا کرد.

حکومت صفویه به پایان رسید و از آن چیزی جز بدی باقی نماند که تاریخ اسلامی و انسانی هرگز اعمال آن را در حقِ دین و عقیده ی اسلام واعراب اهل سنت نخواهد بخشید.

اگر شرایط سیاسی داخلی، ایران را در مقابل همسایگانِ عرب خود آرام نگه داشته بود، رژیم خمینی از طریق جمهوری اسلامی، صفوی گری آنرا  دوباره احیا نمود.

 

جمهوری اسلامی ایران (1979 )

خمینی (1900-1989) یکی از برجسته ترین مخالفان تبعیدشده ی شاه ایران، محمد رضا پهلوی (1919-1980) بود. اگر چه او هیچگاه به طور مخفیانه برای سرنگونی حکومت شاهنشاهی، برنامه ریزی نکرده بود اما انقلاب مردمی، وی را در راس این جنبش قرار داد. پس از شروع حکومت “ملاها” در تهران، خیلی زود، نشانه های حکومتی آشکار گشت که برای تاریخ اسلام غیر از تاریخِ مذهبِ شیعه ی اثنی عشریِ صفویِ منکرِ دیگر مسلمانان و حاملِ بغض و کینه نسبت به اعراب و قومیت آنها، تاریخی نمی شناسد.

خمینی در کتاب خود “حکومت اسلامی”، صفحه 52، نوشته است: “از ضروریات مذهب ما این است که برای امت ما مقامی است که هیچ فرشته و پیامبری به آن نمی رسد” و عنوان شده است که: ” همانا برای ما با خدا رابطه ای است که هیچ فرشته و پیامبری آنرا نخواهد داشت “. این غلو و بزرگنمایی به منظور بازداشتن عقلها از تفکر می باشد تا “ولی فقیه”، تک و تنها حکومت خود را در طول زمان و بدون نگرانی از کسی پابرجا نگه دارد.

شعوب گرهای نو اختلافی با نیاکان خود ندارند. همانطور که عباس اول با امپراتوری عثمانی جنگ کرد وروابط ویژه ای با کشورهای اروپای غربی برپا نمود، خمینی نیز در جنگ با عراق (1980-1988) روابط خود با جهان غرب را حفظ ومستحکم نمود. بنابراین تعجب آور نیست که محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران ( 2005 – )  با جهان های عربی و اسلامی کاری کند که تاکنون قبل از او کسی انجام نداده است. وی در تاریخ 2008/02/03، برای تقویتِ گروهک مورد حمایت ایران جهت در اختیار گرفتن زمامِ حکومت عراق، از بغداد بازدید نمود. به ویژه آنکه سفر وی در جهت هموار کردنِ افعالِ جوخه های مرگ صفوی در دامن زدن به نزاع های فرقه ای بود که اعمال آنها، جان صدها هزار نفر عراقی را مابین سالهای 2006-2007 گرفت وبا نزدیک شدن به انتخابات عمومی در تاریخ 2014/04/30، فعالیت آنها مجددا آغاز گشت. ودر مدت زمان کوتاهی، شبه نظامیان فرقه ای ” گروههای اهل الحق ” به سرکردگی قیس خزاعی و همچنین “جیش المختار” به رهبری واثق البطاط، شروع به عملیات انتقام و پاکسازی قومی، از کشتار نمازگزاران در روز روشن تا عملیات مستمر آدم ربایی و قتل در داخل و اطراف بغداد نمودند.

 از میان اخبار گزارش شده توسط رسانه های عراقی، گزارش ” منظمة الرصد والمعلومات الوطنية ” در مورد شبه نظامیان فرقه ای جنایتکار در تاریخ 22/05/2013، می گوید: ” شاهدان عینی نقل کرده اند که این گروهکهای جنایتکار با آزادی کامل در مناطق مختلف بغداد رفت وآمد می کنند، ودر نزدیکی پست های بازرسی ومراکز پلیس در مناطق مختلط و غیرمختلط آدم می کشند، چونکه آنها با اتومبیل های دولتی تردد کرده وعملیات خود را اجرا می کنند و با داشتن علائم خاص از بازرسی در ایستگاه ها مصون می مانند. رسانه ها وخبرگزاری های دولتی ودیگر رسانه های وابسته و در ارتباط با آنها، اخبارِ جابجایی های قهرآمیز و پاکسازی قومی در بغداد را پوشش نمی دهند. شهروندان از رسمی شدن آوارگی و کشتارهای فرقه ای سخن می گویند.”

در هر صورت، گذشت زمان، نادرستی وتقلبی بودن شعار “شیطان بزرگ” در حق آمریکا را ثابت کرده است. و آنچه که رژیم صفوی ایران در عراق از زمان حمله آمریکا در سال 2003، انجام داده و می دهد دلیل قاطعی بر کینه ورزی وارثانِ شعوبی گراهایِ نژادپرست است. همان طور که صفویان، قتل، ویرانی و تخریب را علیه عراق و مردم آن اجرا کردند، صفویان جدید نیز در این جنایتکاریها، گوی سبقت را از نیاکان خود ربوده اند. بطوریکه آمارها نشان می دهند سهم عراق از جنایتهای آنها بشرح زیر می باشد: نزدیک به دو میلیون کشته، چهار میلیون آواره، پنج میلیون بیوه، هفت میلیون کودک بی سرپرست، یک چهارم از مردم زیر خط فقر، شایع شدن بیسوادی در میان یک سوم مردم و افزایش عقب ماندگی در تمامی زمینه های علوم، خدمات، بهداشت، اجتماعی وغیره.

تمرکز مستمر وانتقام آمیز صفویه در طول تاریخ بر بغداد به طور خاص و عراق به طور عام، هیچ ربطی به یک جزء خاص از مسلمانان ندارد. اگر شیعیان در امت اسلامی در اکثریت بودند، آنوقت صفویان، در پشت مذهب سنی پناه می گرفتند و به مبارزه با شیعیان می پرداختند. حقیقت اصلی، در طرز تفکر وروح و روان منفی است که رفتار و رویکرد شعوبی های فرقه گرا در طول تاریخ اسلام داشته است. به طور خلاصه، آنها ادامه دهنده ی جنبش شعوبیه از زمان قرن اول هجری بوده اند. وگرنه تجلیل آخوندها در جمهوری اسلامی ایران از مقبره ابو لولو فیروز الدیلمی، قاتل فاروق خلیفه عمر بن خطاب- رضی الله عنه – چه معنایی می تواند داشته باشد جز دلیلی آشکار در استمرار کینه توزی شعوبی گرای فارسی بر ضد عرب.

 

پاسخ دانشمندان عرب شیعه:

هنگامی که آیت الله خمینی، تئوری ” ولایت فقیه ” را طرح ریزی کرد و در آن برای خود و جانشینان بعد از خودش تا ظهور امام مهدی منتظر که از سال 1174 پنهان شد ودر اواخر زندگی دنیوی ظهور خواهد کرد، ترکیبی از قدرت های مادی ومعنوی قائل شد، حوزه ی علمیه ی نجف اشرف این نظریه را رد کرد. آن نشانه ایی روشن از عدم همرامی دانشمندان شیعه عرب با رویکردِ صفویان شیعه می باشد. امام موسی صدر زمانی که حاضر به پیروی کامل از جریان خمینی نگردید و از اصالتِ عربی خود محافظت نمود، یعنی، به نبودِ جریانِ شیعی عربی اعتراض کرد، در سال 1978 ربوده می شود. درست است که امام موسی صدر در سال 1928 در قم متولد شده ودر تهران تحصیل کرده است اما با این حال، اصالت عربیش باعث می شود وی، توجه ویژه ای به هویت عربی داشته باشد وملاهای صفوی ایران، این را نمی پسندند.

رئیس مرکز عربی اسلامی، علامه سید محمد علی حسینی به وجودِ طرحی ایرانی برای حذف رهبران و علمای شیعه ی عرب اشاره کرد. او خود از یک سوء قصد در مسیر صور در جنوب لبنان در تاریخ 17-10-2007 ، که سپاه پاسداران را متهم به آن کرد، جان سالم به دربرد. بخاطر این که وی، نقشه های آنها بویژه در موضوع ” ولایت فقیه” را آشکار می کرد وسپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران تصمیم  گرفته بود هر شیعه ی عربی را که مخالف با توصیه های ولی فقیه باشد را حذف کند. حسینی می گوید: ” تشیع عربی ما، تشیع بدون تعصب است”. او اضافه کرد: که شیعیان عرب، “توهین ایرانیان به صحابه” را بشدت رد می کنند. وی در نامه ای که به علی خامنه ای فرستاده بود، عنوان کرد: ” اگر شما خواستار وحدت هستید، باید مقبره ابولولو را تخریب کنید زیرا که این مقبره، قلب میلیونها نفر از مسلمانان را می آزارد وکتابهایی را که به “توهین به صحابه” دعوت می کنند و به صورت رایگان در ایران پخش شده اند را بسوزانید”.

رئیس جریان ملی عراق، آیت الله حسین عراقی که به خاطرِ موقعیت سیاسی خاصِ خود در داخلِ عراق در آن زمان، در قم به جای نجف تحصیل کرده بود، وی نیز رویکرد صفوی که رهبران ایران دنبال می کردند را رد کرد، و بعلت ترس از ترور، از عراق به اردن گریخت. همچنین دبیر کل کنفرانس ملی عراق، امام محمد جواد آل خالصی از عراق به سوریه نقل مکان کرد. از علمای شیعه، کسانی که در عراق ماندند، هدف هجوم حملات شبه نظامیان جنایتکار صفوی قرار گرفتند. به عنوان مثال، در شب 18-11-2007 “تیپ ذوالفقار” وابسته به “سازمان بدر” به رهبری خوانده، ابو رضا، به دفتر مرجع دینی، آیت الله احمد حسنی بغدادی در منطقه ی حقوق در نجف اشرف، حمله ور شدند وکتابها و نوشته هایش را به هم ریختند وعکسش را پاره کردند، بدلیل اینکه وی برضد نفوذ ایران در عراق بود.

به گفته ی دبیر کل هیات شیعه جعفری عراق، آقای رضا رضا، ایران با سوء استفاده از اشغال عراق توسط ایالات متحده، نسبت به شیعه کردن منطقه تلاش می کند. وی تاکید کرد که ایران با کمک عوامل خود، تلاش جدی دارد تا عراق را به دولتهای کوچک بر اساس رویکرد قومی و فرقه ای تبدیل کند.

دانشمندان و رهبران شیعه ی عرب که تشیع صفوی را رد می کنند، به خوبی از عمقِ خطر نفوذ ایران در کشورهای عربی آگاه هستند. بطوریکه ملاهای صفوی بدنبال بازار گرمی برای ایده ی وحدتِ مذاهبِ خود جهت رسیدن به اهداف و منافع شعوبی خود می باشند. حمایت “حزب الله” در لبنان و حوثی ها در یمن و شبه نظامیان فرقه ای در عراق، و کودتاچیان در بحرین  ونشر تشیع در مصر و مغرب عربی، همه شاخه هایی هستند که در جریان ایران صفوی جدید وارد می شوند. مبارزه ی عناصر فرقه ای از یمن، عراق، لبنان و ایران به نفع رژیم خونین سوری، چیزی جز حمایت و تایید پروژه ایرانی صفوی در کشورهای عربی نمی باشد.

کافی است به آنچه در 2008/07/05، اتفاق افتاد اشاره کنیم، زمانی که “حزب الله”، برای  چند ساعت، بیروت را اشغال کرد وبه تحریک مخالفان سیاسی خود با استفاده از توانایی ها و پتانسیل خود نمود. همچنین کافی است آنچه را که دبیر کل حزب الله، حسن نصرالله، در “روزنامه الانباء” شماره 8630 مورخ 2000/5/27، بیان نمود را مرور کنیم که به وضوح اشاره کرد که “حزب الله در هر گونه عملیات نظامی علیه اسرائیل با هدف آزادسازی بیت المقدس شرکت نمی کند!” علاوه بر آن، آنچه که ابراهیم امین ، یکی  از رهبران حزب، در “روزنامه النهار” در تاریخ 1987/5/3، عنوان کرد: “ما نمی گوییم که ما بخشی از ایران هستیم بلکه ما لبنان در ایران و ایران در لبنان هستیم!”

علیرغم اینکه علمای شیعه ی عرب، نقش موثری در حل مسائل مربوط به کشورهای خود دارند. با این حال، هنگامی که مساله نفوذ ایران مطرح شود، نقش و تاثیر آنها شبه فلج خواهد شد. شاید به این دلیل باشد که این ایران، برای مدت طولانی جهت ساخت یک ساختار مذهبی با مرکزیت قم تلاش نمود و سعی کرد تا علما وفقها وقضات با رویکرد امامیت از نوع صفوی را پرورش دهد. طوری که درک انگیزه های سری این تعهد اعتقادی برای شهروند معمولی سخت خواهد بود. درست است که تلاش های مکرر ایران برای جایگزین کردن حوزه ی علمیه ی قم به جای مرجعیتِ نجف با شکست مواجه شد، اما موفق شد در آن نفوذ پیدا کند. به همین خاطر تعداد مراجعی که جریان شیعی عربی را تقویت می کنند در اقلیت هستند. فتوای مرجع علی سیستانی ( ایرانی الاصل ) در ترجیح جهاد صلح آمیز بر جهاد مسلحانه علیه اشغالگری آمریکا، نشان دهنده ی چیرگیِ مخفی نفوذ ایران صفوی بر اعراب شیعه در عراق به طور خاص و جهان به طور عام می باشد.

 

د. عماد الدين الجبورى

منبع: مركز مطالعات و تحقيقات مزماه

مطالب مرتبط: ايرانشيعة

اشتراک گذارى !