با سقوط نظام بغداد در سال 2003 و رقم خوردن اوضاع عراق به نفع ایران، کشور سعودیه با اعتراض به این اوضاع، تحولات ایجاد شده را به رسمیت نشناخت و تحلیلگران عرب، نفوذ رو به گسترش ایران از عراق تا لبنان را در جهت تکمیل هلال شیعی ایرانی قلمداد کردند. از آن تاریخ و به خصوص بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق، عملا کنترل و رهبری سیاسی عراق توسط ایران صورت می گرفت و نفوذ استراتژیک ایران در عمق عراق و سوریه و لبنان برای رهبران تهران بسیار خوشایند بود.
رویکرد صاحب نظران در مورد نقش غرب و آمریکا در تغییر روند حوادث منطقهای به سود ایران تا قبل از بهار عربی، به دو تحلیل منتهی می شود: تحلیل اول به “فقدان رویکرد استراتژیک غرب در خاورمیانه” اشاره می کند که سیاستمدارانی همانند “داگلاس الکساندر” سیاسمتدار و عضو حزب کارگر انگلیس که در مطبوعات لندن از وی به عنوان “وزیر امور خارجه در سایه بریطانیا” یاد می شود، آنرا مطرح می کنند.
اما تحلیل دوم با “محوریت قرار دادن نظریه توطئه توهم”، تمام اتفاقات و حوادث پیش آمده را با رویکردی توطئهای و “به نفع ایران با ساختار اسلام شیعی سیاسی مصلحتی و سودگرا” و “بر ضد ملتهای عرب و مسلمان سنی و بنیاد گرا” بیان می کند و اینکه حوادث مذکور، بدون دخالت قدرتهای جهانی و تنها با فرصت طلبی همراه با توسعه طلبی ایران به سود ایران رقم خوردهاند را به شدت رد می کنند.
ایران و سعودیه بعد از انقلابهای عرب
با وقوع انقلابهای موسوم به بهار عربی، ایران بر اساس قرائت نظریه قدیمی صدور انقلاب خود، آنرا بیداری اسلامی خواند و تمام ابزارها و ادوات خود را به کار گرفت تا سایه خود را بر این انقلابها بیفکند. ایران تا قبل از انقلاب ملت سوریه، با مردمی خواندن این انقلابها سعی نمود برای آنها نظریه پردازی کند اما زمانی که این انقلابها، مرکز استراتژیک پروژه هلال شیعی ایرانی یعنی نظام سوریه را نشانه گرفت، ایران با اتخاذ سیاست دوگانه و متناقض با تمام توان از نظام سوری دفاع کرد و با قتل عام بیش از دویست هزار سوری، از اهمیت سوریه در تصویر هلال شیعیاش پرده برداشت. در مقابل، سعودیه با قرار گرفتن در کنار مخالفان سوری، زمینههای لازم برای به ثمر نشستن انقلاب ملت سوریه را فراهم نمود که در نهایت با دخالت آشکار سپاه پاسداران و حزب الله لبنان به صحنه درگیریها، مانع از پیروزی این انقلاب تا بدین لحظه گشتند. با دفاع سعودیه از مخالفان سوری و دفاع نظام جمهوری اسلامی از نظام مجرم سوری، سوریه عملا به محل تلاقی دو کشور ایران و سعودیه تبدیل گشت به طوریکه اکثر تحلیلگران سیاسی، از جنگ آشکار دو کشور در سوریه سخن گفتند.
بنابراین انقلابهای عربی در آشکار ساختن هر چه بیشتر مرزها و افزایش حدت و شدت مواضع کشورهای منطقه نسبت به یکدیگر به خصوص در موضوع سوریه، نقش عمدهای ایفا نمود. مواضعی که به علت ورود برخی متغیرها همانند موضوع نگهبانی از مرزهای اسرائیل توسط نظام اسد برای 4 دهه بدون هر گونه تهدیدی، و ترس از به ثمر نشستن انقلاب سوریه با روحیههای قومی و اسلامی رادیکال، باعث سنگین شدن کفه ترازو به سود ایران و اسرائیل گردیده و مانع از پیروزی حقیقی و نهایی برای طرفهای درگیر به قصد طولانی شدن جنگ در جهت تضعیف ساختار اجتماعی انقلاب و تخلیه قدرتهای آن برای ممانعت از ایجاد تهدید برای اسرائیل در صورت پیروزی مخالفان و رسیدن به حکومت در سوریه شده است اما می توان به تضعیف جایگاه ایران در سوریه و عراق اشاره نمود حداقل در این مورد که سوریه هیچگاه به سوریه قبل از انقلاب برای ایران تبدیل نخواهد گشت و همچنین مساله سوریه به خوبی از مواضع دوگانه و منافقانه ایران و حزب الله پرده برداشت که می توان این دو مورد را از مهمترین ضررهای جنگ منطقهای سوریه برای ایران به شمار آورد.
تقارب ایران و سعودیه در مواجهه با اسلامگرایان افراطی
بعد از نزدیک به یک دهه از نفوذ فراگیر ایران در عراق و به رسمیت نشناختن تحولات پیش آمده توسط سعودیه و همچنین بعد از سه سال از انقلاب ملت سوریه و تقابل آشکار منافع ایران و سعودیه در آن همانطور که در بالا بدان اشاره شد، ظهور یک گروه اسلام گرای افراطی در سوریه تغییراتی را در مواضع کشورهای منطقه بوجود آورد.
ظهور دولت اسلامی ( داعش سابق ) که بدلیل هدف قرار دادن ارتش آزاد سوریه و ایجاد دودستگی و انشقاق در صف مخالفان سوری از سوی بیشتر تحلیلگران و افکار عمومی عرب به نظام سوری و ایران نسبت داده می شود، با ورود به عراق و در اختیار گرفتن قسمت عظیمی از خاک این کشور، در حال تبدیل به یک متغیر وحدت ساز در بین کشورهای منطقه می باشد.
در سایه تهدیدات مشترک داعش، نشانههایی از همسویی بین ایران و سعودیه در روزهای اخیر دیده شده است. زیارت حسین امیر عبداللهیان دستیار روحانی در امور عربی از سعودیه و زیارت احتمالی محمد جواد ظریف از آن کشور، از نمونههای همگرایی احتمالی ایران و سعودیه در مورد پروندههای مهم منطقه به شمار می روند.
اولین گام عقب نشینی ایران برای همسویی با کشورهای منطقه در سایه حوادث اخیر را می توان در موافقتش با تغییر نوری المالکی مشاهده نمود. مالکی به عنوان متهم ردیف اول از سوی سعودیه و کشور امارات در به حاشیه راندن اهل سنت در عراق و گسترش جنگ های فرقهای در عراق شناخته می شود که تغییر وی و انتصاب حیدر العبادی برای سعودیه تا حدودی خوشایند بوده است.
به گزارش خبرگزاری رسمی سعودی، ملک عبدالله بلافاصله پس از اعلام انتصاب عبادی در پیام تبریکی خطاب به وی گفت: “از خداوند عزوجل میخواهم شما را موفق گرداند و در بازگرداندن اتحاد میان ملت عراق، حفط وحدت عراق، تحقق امنیت، ثبات و پویایی آن همراهتان باشد.” همچنین شاهزاده سعود الفیصل، وزیر خارجه سعودی عربی نیز در یک کنفرانس خبری گفت که انتصاب عبادی “خبری خوب” است.
قطعا العبادی تغییر چندانی با المالکی ندارد و هر دوی آنها از اعضاء ارشد حزب الدعوه ایرانی مسلک هستند و قطعا العبادی نیز همانند سلف خود المالکی در تطبیق سیاستهای ایران در عراق از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد بود اما مسالهای که در این برهه زمانی، کشورهای منطقه و به خصوص سعودیه را از به قدرت رسیدن العبادی خشنود کرده است تهدید داعش برای منطقه است و احتمالا در صورت نبود داعش، انتخاب العبادی نمی توانست برای ریاض چندان خوشایند باشد.
ایران نیز در صورت نبود داعش ممکن نبود که از حمایت از المالکی دست بکشد و چه بسا در گزینه عراق نیز همانند سوریه عمل می نمود. بنابراین تهدید داعش برای کشورهای منطقه، آن کشورها را در یک همسویی توام با نگرانی نسبت به “حاصل جمع نهایی برد و باختهای این سیاست بده بستانی” قرار داده است.
داگلاس الکساندر سیاسمتدار حزب کارگر انگلیس در مقالهای در روزنامه DailyTelegraph بیان می کند: “اجماع و وفاق ظاهری در لزوم کنارهگیری نوری المالکی در عراق – امری که ایران سرانجام کمک به تسهیل آن کرد – و تمایل ظاهری سعودی برای استفاده از نفوذ خود بر قبایل سنی علیه داعش، به نظر میرسد که حرکتی ما ورای سیاست منطقهای ساده موسوم به “حاصل جمع صفر” باشد.”
حرکتی ماورای سیاست حاصل جمع صفر قطعا نگرانیهایی را در مورد برنده نهایی این “معاملات سیاسی” ایجاد خواهد نمود که چه بسا خود می تواند به رقابتی جدید در منطقه برای کسب منافع بیشتر در مقابل پرداخت هزینههای کمتر منجر شود.
اگر چه ایران و سعودیه در سایه تهدید مشترک داعش، توانستند به توافقهایی ابتدایی در مورد عراق دست پیدا کنند اما در مورد موضوع سوریه، افقهای تاریکی بر هر گونه حتی همسویی نسبی و نه توافق، حاکم است. در مقابلِ نظام اسد به عنوان نظامی جنایتکار که با کمک سپاه پاسداران انقلاب ایران و حزب الله لبنان بیش از دویست هزار نفر از مردم سوریه را قتل عام کرده است، آیا تهدید داعش به تنهایی می تواند زمینه ساز همسویی سعودیه به عنوان پشتیبان مخالفان سوری با ایران به عنوان حامی اصلی نظام فاسد و جنایتکار اسد گردد؟
این موضوع در سایه صحبتهای اخیر اوباما که گفته بود در حال حاضر برای مقابله با داعش در سوریه هیچ برنامهای ندارد و همچنین اهمیت سوریه برای ایران به عنوان تکه اصلی هلال شیعی و نیز سیاستهای خطرناک و تهدیدکننده ایران برای سعودیه و امارات و کشورهای خلیج عرب در یمن و بحرین، هر گونه همسویی ایران و سعودیه را در موضوع سوریه بسیار نامحتمل نموده است مگر اینکه دیگر پرونده های دخالت ایرانی همانند بحرین و یمن و جزایر اشغال شده امارات توسط ایران نیز بر روی میز مذاکرات قرار گیرد و ایران از حمایت بشار اسد دست بکشد که این مساله با سیاست خارجی منفعت-هزینه تهران که میلیاردها دلار برای حفظ بشار اسد هزینه نموده است کاملا ناسازگار است.
قیس التمیمی
منبع: مركز مطالعات و تحقيقات مزماه