Kateb

علل نعمت برشمردن جنگ ایران و عراق از سوی خمینی

از زمان به قدرت رسیدن آیت الله ها در ایران و شکل گیری جمهوری اسلامی، ایدئولوژی توسعه طلبانه فارسیسم که قبل از آن توسط شاه های ایرانی تبلیغ می شد به شکل دیگری ترجمه گشت و معادل آن نظریه “صدور انقلاب” وارد گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی گردید.

اسلام سیاسی از نوع شیعی با مفهوم ناسیونالیستی ایرانی در درون که برای خود مکتبی جدا از اسلام، و بر اساس سلسله “ائمه معصومین” از فرزندان شهربانوی ایرانی خلق کرده بود توانست مفهوم “اعلی حضرت شاه” ایرانی را با فقه شیعی درآمیزد و نظریه “ولایت مطلقه فقیه” را ابداع کند. این اسلام سیاسی شیعی ایرانی با خلق مرجعیت ایرانی برای خود، همه آیت الله های شیعی جهان را به زیر سلطه خود می آورد و به تابع ولی فقیه در تهران تبدیل می نماید که لاجرم مجبور به اطاعت از وی می شوند و گفته های وی را مقدم بر قوانین کشورهای خود می انگارند و عملا با سیاست کشورهای خود به ضدیت برمی خیزند.

بلافاصله بعد از انقلاب ایران در سال 1979 میلادی، به طرز وسیعی این نظریه تبلیغ گردید. آیت الله های ایرانی از خطرات این نظریه و این گفتمان مطلع بودند اما آنها منافع خود را در این خطرات می دیدند. آیت الله منتظری در خاطرات خود نقل می کند که: “در ایران وقتی شاه فرار کرد و انقلاب پیروز شد و کشور در اختیار انقلابیون قرار گرفت، این حالت غرور را برای همه ایجاد کرد. لذا در بُعد سیاست خارجی شعارها همه براساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمی شناسد و این قبیل مسائل متمرکز بود، این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت و این فکر برای آنها ایجاد شد که اینها به این شکل که پیش میروند فردا نوبت ماست.”

آیت الله منتظری بیان می کند که وی خطرات این مساله را به خمینی گوشزد می کند و عنوان می کند: “من یادم هست آن وقتها در رابطه با دولتها وقتی با امام صحبت میشد ایشان متغیّر میشدند، اصلاً به دولتها اعتنایی نداشتند …… جوی که در ایران بود این بود که عراق کی هست؟ سعودیه کی هست؟ شیوخ کی هستند؟….. به امام عرض کردم، هر انقلابی که در دنیا به پیروزی میرسد معمولاً هیأتهای حُسن نیت را برای کشورهای مجاور میفرستد و خط مشی خود را برای آنها توضیح میدهد و با آنها تفاهم میکند، و اینگونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغات میکنند خطرناک است….. ایشان فرمودند: «ول کن ما کاری به دولتها نداریم» من عرض کردم، «ما که نمیتوانیم دور کشورمان دیوار بکشیم بالاخره اینها دولتهایی هستند در مجاورت ما و وحشت اینها را فراگرفته» ایشان فرمودند «نخیر ما میخواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم». اصلاً ایشان هیچ حاضر نبودند که اسم دولتها به میان بیاید”.

 این نوشته ها به وضوح مبین این امر است که خمینی یک فرد مغرور و متكبر و جنگ طلبی بود که شروع یک جنگ را برای استمرار و تقویت انقلاب خود ضروری می دید. 

 آیت الله های ایرانی به روشنی اقدامات تحریک برانگیزی دیگری علاوه بر این نظریه به انجام رساندند تا زمینه های لازم برای شروع جنگ را فراهم نمایند. سید محمود دعایی سفیر ایران در عراق در سال 1979 در کتاب خاطرات خود می نویسد: “من به دلیل موضعی که وزارت خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز در سال 1979به ایران فراخوانده شدم”. وی اشاره ای به این مواضع وزارت خارجه ایران در آن سالها نمی کند اما محمد ملکی رئیس دانشگاه تهران در مورد مواضع وزارت خارجه ایران بعد از پیروزی انقلاب در پژوهش خود در مورد جنگ ایران و عراق می نویسد: “روزی یکی از مقامات بالای وزارت امور خارجه قبل از حمله عراق به ایران می گفت: من در وزارت امورخارجه اطلاع پیدا کردم به یکی از اطاقها کارتن های بسته بندی وارد و خارج می شود. تحقیق کردم معلوم شد این کارتن ها به عنوان وسائل دیپلماتیک به سفارت ایران در عراق فرستاده میشود. از سر کنجکاوی و با توجه به مسؤولیتی که به عهده داشتم روزی به این اطاق رفتم و یکی از کارتن ها را باز کردم متوجه شدم پر از اسلحه و اسلحه خفه کن و فشنگ است. اینها را به عراق می فرستادند تا در اختیار شیعیان و مخالفین صدام قرار گیرد”.  این صحبتها و افعال مسؤولین موید این مطلب است که جمهوری اسلامی تنها در عرصه نظری، نظریه صدور انقلاب را مطرح نکرد بلکه عملا برای تطبیق آن، دست به کار شد. که جنگ با عراق یکی از نتایج سیاست­های نظام خمینی بود.   

 

 جنگ و نعمتهای آن برای رژیم خمینی

بالاخره در اثر این اقدامات ایرانی ها، “جنگ مقدس” برای آنها شروع شد و آیت الله ها تا به امروز از نعمت های آن برای سیراب کردن ریشه های ایدئولوژی خود بهره می گیرند. خمینی، برای شروع و درگرفتن جنگ اصرار زیادی کرده بود و همان طور که گفته بود، جنگ برای آنها یک نعمت بود. حال، خرابی ها و بدبختی های جنگ چه چیزی برای خمینی به ارمغان آورد که وی آن را یک نعمت می دانست و بر ادامه آن اصرار می ورزید. در زیر سعی می شود به برخی از این نعمتهای جنگ خمینی اشاره گردد:

  1. تقویت ایدئولوژی آیت الله ها: بعد از شروع جنگ، رجزخوانی ها شروع شد و ایدئولوژی آیت الله ها با رجزخوانی و تصویر بهشت برای مردم، قصد داشت با افزایش کشته های خود و با مظلوم جلوه دادن خود، جنگ خود را با کربلا تشبیه نمایند. این ایدئولوژی تقویت خود را در گریه و لباس سیاه جستجو می نمود و این دو نیز جز در جنگ و خونریزی و قتل و کشتار یافت نمی شدند لذا جنگ بهترین مُلهم آنها در جهت تقویت ایدئولوژی خمینی به شمار می رفت.
  2. قلع و قمع ارتشیان مخالف خمینی: اولین استفاده خمینی و یارانش از جنگ، محدود کردن برنامه ریزی و استراتژی های جنگ در اختیار سپاه پاسداران برای قلع و قمع مخالفان جمهوری اسلامی در ارتش بود. آنها نیروهای جریان های سیاسی دیگر و حتی برخی از نیروهای ارتش مخالف جمهوری اسلامی را به بهانه جاسوسی در جنگ اعدام می نمودند. به بهانه جنگ نخستین تصفیه های سیاسی صورت گرفت و سپاه پاسداران به عنوان ولی نعمت خمینی این نعمتها را به وی تقدیم می نمود.   
  3. محدود کردن آزادی ها و سرکوب مخالفان و رقبای آیت الله ها و حذف آنها به بهانه جنگ: جنگ بهانه خوبی بود تا مخالفان و منتقدان سیاسی سرکوب شوند و به بهانه این که زمان، زمان جنگ است، هر منتقد جمهوری اسلامی را بالای دار می فرستادند. خمینی و اطرافیانش با استفاده از فضای پیش آمده در زمان جنگ، با ایجاد اختناق، تمام دگراندیشان سیاسی را با ارعاب و ترور دولتی حذف نمودند. حتی زمانی که در سال 82 میلادی، عراق صلح را پذیرفت، آنها حاضر به صلح نشدند و 6 سال دیگر با تجاوز به خاک عراق و شعارهای “جنگ جنگ تا پیروزی” و “راه قدس از کربلا می گذرد” جنگ را ادامه دادند و در این 6 سال بیشترین جنایتهای خود را بر ضد مخالفان و معترضان سیاسی مرتکب شدند که از جمله آنها می توان به قتل عام زندانیان سیاسی سال 88 میلادی اشاره نمود.
  4. تبدیل مساله ” الاحواز” و “کردستان” از یک تهدید پایدار برای جمهوری اسلامی به یک تهدید خفته از طریق حذف طبقه گسترده روشنفکران و مهاجرت طبقه وسیع اجتماعی آگاه در اثر جنگ و جلوگیری از بازگشت آنها و همچنین غضب زمینهای استراتژیک الاحواز و کردستان و قرار دادن آنها در اختیار سپاه و ارتش و نیز گسیل مردمان غیرعرب به احواز تحت مسمی های ایثارگران و بسیجیان و اسکان آنها برای همیشه در آن مناطق با قصد تغییر بافت جمعیتی به نفع مهاجران غیرعرب.
  5. فرصت دوران سازندگی و تبدیل سپاه به مافیای اقتصادی نظامی: بعد از جنگ، سپاهیان قدرت طلب با استفاده از رانت خواری، یک از فاسدترین نظام های مافیایی را شکل دادند. بعد از پایان جنگ و فوت خمینی، سرداران معروف طرفدار ادامه جنگ و فریاد دهنده “جنگ جنگ تا پیروزی”، از قبیل محسن رضایی با نفوذ در مسائل اقتصادی و ملقب کردن محور اصلی این مافیا یعنی هاشمی رفسنجانی به سردار سازندگی، زمینه های نفوذ سپاهیان جنگ طلب به اقتصاد ایران را فراهم نمودند تا با در اختیار گرفتن اهرم اقتصادی بر روی کشته ها و اعدامیهایی که در سایه جنگ موفق به حذف آنها شده بودند، تسلط خود بر ایران را کامل نمایند.
  6. تقویت و سازماندهی مخالفان شیعی جنوب عراق و تربیت سیاسی و عقیدتی آنها به نفع ارزش ها و باورهای ایرانی که به عنوان اهرم مهمی در تسلط ایران بر عراق بعد از سقوط صدام حسین به شمار می آیند. آیت الله منتظری در خاطرات خود در مورد شکل گیری سپاه بدر در سایه جنگ می نویسد: “من به عراقیها که در ایران بودند گفتم شما بیائید از این نیروهای عراق که در ایران و خلیج عرب و سایر کشورهای عربی آواره هستند یک سپاهی را تشکیل بدهید و اگر همه آنها جمع آوری شوند بیست سی هزار نیرو میشوند. رادیو تلویزیون هم در اختیار داشته باشند و خود اینها با دولت صدام بجنگند. در عراق هم نیروهای انقلابی و ناراضی بخصوص بین شیعیان زیاد هستند. و لشکر بدر هم که تشکیل شد در همین رابطه بود. دکتر محمدباقر حکیم و دیگران خوشحال شدند.”

 

نتیجه گیری:

جنگ ایران و عراق که خمینی به علت تقویت ایدئولوژی خود و ایجاد فضای مناسب جهت کشتار دگراندیشان و مخالفان از آن به عنوان نعمت یاد می کند، به جز قتل و غارت و فساد و فحشاء و فقر و سربرآوردن مافیای اقتصادی سپاهیان و جاه طلبی های هسته ای سودی برای مردم نداشت. خمینی و نزدیکان وی که هدفی به جز باروری ایدئولوژی خود جهت حکومت و غارت ملت ها را نداشتند، با استفاده همیشگی از نیرنگ و دروغ تمام این مصائب جنگ را نادیده می گیرند و تنها به علت ارضاء جاه طلبی کشورگشایی و جنگجویی و آدم کشی خود، این جنگ را مقدس می شمارند. خمینی با اتکا به فقه شیعی و جایز شمردن تمام محرمات به وقت نیاز، با بکار بردن حیله و دروغ به طور وسیع در گفتمان خود و فریب عوام مردم توانست در سایه جنگ، کشور را از قدرت های فکری موثر خالی کند و مردم را گروه گروه برای رسیدن به بهشت به سوی میدان های جنگ گسیل دارد و با ریختن اشک مظلومیت بر آنها، در جهت تقویت ریشه های ایدئولوژی خود از هیچ تلاشی دریغ نورزید. چه بسا در صورتی که جنگ در نمی گرفت خمینی و نزدیکانش فرصتی برای حذف مخالفان و رقبا و سیطره و تحکیم قدرت خود نمی یافتند، بنابراین اگر بگوئیم جنگ، انقلاب خمینی را نجات داد و به آن روح تداوم و بقا بخشید، سخن به گزافه نگفته ایم.

 

قيس التميمي

نقلاً عن مركز المزماة للدراسات والبحوث

مطالب مرتبط: ايران و عربعراق

اشتراک گذارى !